پایه گذار قیاس در فقه اهل سنت+سند
حافظان حدیث و تاریخ نگاران اسلامی نامه ای درباره دستور العمل حکومتی و قضائی از عمر به ابوموسی اشعری نقل کرده اند که بیان گر پیش قدمی عمر در مطرح نمودن قیاس است. و اینکه او قیاس را به عنوان یک قاعده فقهی و یک قانون اسلامی در جهت استنباط احکام شرعی پایه گذاری کرد. این نامه هنگامی نوشته شد که نامبرده از طرف عمر والی حکومت عراق بود و مشتمل بر این فراز است:الفهم الفهم فیما تلجلج فی صدرک مما لیس فی کتاب الله و لا سنه. ثم اعرف الاشباه و الامثال و قس الامور عند ذلک.
ترجمه: هر آنچه به خاطرت خطور می کند و خبری از آن در کتاب و سنت نیست پیرامون آن فهمت را به کار انداز. آنگاه شبیه ها و همانندهای آن را شناسائی کن و آنها را به یکدیگر قیاس نما. یعنی حکم آنچه را که مورد نص کتاب و سنت است بر آنچه در کتاب و سنت مطرح نشده جاری کن…
(البیان و التبیین-جاحظ۲/۲۴ –صحیح مسلم ۱/۲۴-۲۵ — سنن بیهقی ۱۰/۱۵۰ — شرح نهج البلاغه- ابن ابی الحدید ۱۲/۹۰-۹۱ — عقدالفرید-ابن عبد ربه ۱/۸۶-۸۸ — تاریخ دمشق-ابن عساکر (به نقل از کنز العمال). و بسیاری از کتب دیگر… .)
طلاق سومى که زن مطلقه براى طلاق دهنده جز با محلل شرعى ، حلال نمى شود، سومین طلاقى است که قبل از آن مرد دو بار به زن طلاق داده خود رجوع کرده باشد.
به این معنا که یک بار طلاق داده و رجوع نموده بار دوم طلاق داده و رجوع کرده است ، سپس براى سومین بار که طلاق دهد، دیگر براى او حلال نخواهد شد مگر اینکه شخصى به عنوان محلّل با زن مطلقه همبستر شود. این همان سه طلاقه معروف است که زن براى شوهر حلال نمى شود مگر اینکه شوهر دیگرى با وى تماس بگیرد.
مساله سه طلاقه کردن به اتفاق شیعه و سنی در زمان رسول الله صلی الله علیه و اله و ابوبکر و مقداری از خلافت عمر به روشی که بود شرح داده شد. ولی عمر در زمان خلافتش حکم خدا را عوض کرد. و سه طلاقه کردن در یک مجلس و بدون فاصله را جائز دانست. و روایات اهل سنت در نسبت این بدعت به عمر صریح هستند.
از جمله روایتی که از ابن عباس به طرق متعدد – که همگى صحیح است – روایت شده که گفت : طلاق سوم در عصر پیغمبر – صلّى اللّه علیه وآله – و ابوبکر و دو سال اول زمان خلافت عمر، یکسان بود، ولى عمر گفت : مردم درباره امرى که شوق زیادى به آن دارند، عجله مى کنند، خوب است ما هم آن را امضا کنیم و براى ایشان جایز بدانیم ! و بدینگونه (سه ) طلاق با یک لفظ (و بدون فاصله ) را براى آنها تجویز کرد !(۱)
یعنی طبق بدعتی که عمر بنا نهاد اگر مردی یک جا و بدون فاصله به زنش بگوید: اَنْتِ طالِقٌ ثلاثاً زن بر او حرام ابد می شود مگر این که شخصی به عنوان محلل با زن مطلقه همبستر شود !
پی نوشت:
(١)-(صحیح مسلم ک الطلاق باب طلاق الثلاث ج ۴ / ۱۸۴ ط العامرة، ارشاد السارى ج ۸ / ۱۲۷، الدر المنثور ج ۱ / ۲۷۹، الغدیر ج ۶ / ۱۷۸، مسند أحمد ج ۱ / ۳۱۴، سنن البیهقى ج ۷ / ۳۳۶، تفسیر القرطبى ج ۳ / ۱۳۰٫)
مالک بن انس در کتاب موطأ مى نویسد: مؤ ذن عمر نزد عمر بن خطاب آمد تا او را براى نماز صدا کند، دید عمر خوابیده است ، پس گفت : الصلاة خیر من النوم . یعنی نماز بهتر از خواب است. عمر هم دستور داد مؤ ذن ، این جمله را در اذان صبح قرار دهد. (۱)
زرقانى در تعلیق خود بر این روایت در شرح موطأ مالک مى نویسد: این مطلب را دارقطنى در سنن خود آورده است که عمر به مؤ ذن خود گفت : وقتى در نماز صبح به حىّ على الفلاح رسیدى بگو: الصلاة خیر من النوم ، الصلاة خیر من النوم .(۲)
این حدیث را ابن ابى شیبه از هشام بن عروه نقل کرده است . سایر محدّثان بزرگ اهل سنّت نیز آن را روایت نموده اند.
پی نوشت:
(۱) الموطأ للامام مالک ص ۵۸ ح ۱۵۱ ط بیروت.
(۲) ما جاء فی النداء للصلاة ص ۲۵
خلیفه دوم متعه ازدواج موقت زنها را برداشت و آن را حرام کرد. زمانی که متصدی حکومت شد و کرسی خلافت را غصب کرد گفت:
متعتان کانتا علی عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب (۱)
یعنی دو متعه در زمان پیامبر اکرم صلوات الله علیه واله (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام میکنم و مرتکبین آنها را به کیفر میرسانم. یکی متعه زنان و دیگری متعه حج.
ودر بعضی از نسخه ها آمده:
ثلاث کان علی عهد رسول الله انا انهی عنهن و احرمهن و اعاقب علیهن متعه النساء و متعه الحج و حی علی خیر العمل. در این سخن عمر به یکی دیگر از بدعتهای خود یعنی حذف حی علی خیر العمل از اذان نیز اشاره کرده است.
مسلمانان اتفاق دارند که نکاح متعه در صدر اسلام شایع بود و صحابه در زمان رسول خدا به آن عمل میکرده اند و در زمان ابوبکر و در پاره ای از عهد عمر نیز بوده. بعد از آن عمر نهی کرد.
میگویند یک سنی مذهب با شیعه مذهب در رابطه با متعه نزاع کردند. سنی از شیعه پرسید که به چه دلیل میگویی متعه حلال است؟ شیعه گفت: دلیل من قول عمر خطاب است که در همه جا نقل کرده اند که او گفت: کانتا فی زمن رسول الله و انا احرمهما. کدام دلیل بهتر از این است که میگوید: در زمان پیغمبر بود؟ پس به فرموده خدا و رسول خدا حلال است و میگفته که من حرام کردم! به او باید گفت که: تو خدا و پیغمبر نیستی به تو چه ربطی دارد ؟ چرا حرام میکنی؟
احمد بن حنبل در مسند خود نقل کرده است از عمران بن حصین که او گفت: نازل شد متعه در کتاب خدا و ما عمل میکردیم به آن و تا رسول خدا بود جمیع صحابه عمل به آن میکردند و نشنیدیم که قرآن نسخ آن را کرده باشد یا رسول الله منع آن نموده باشد. تا آنکه رسول خدا از دنیا رحلت نمود.
در صحیح ترمذی ذکر شده است که: از عبدالله بن عمر پرسیدند که: نظرت راجع به متعه نساء چیست؟ گفت: البته حلال است و آن سوال کننده از اهل شام بود. گفت: پدر تو مردم را از آن نهی کرده است. عبدالله گفت: پدرم نهی کرده است و رسول خدا امر فرموده. من گفته رسول را به جهت گفته پدرم ترک نخواهم کرد.
و در کتب و تواریخ و احادیثذکر شده است که: ابن عباس و ابن مسعود و جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سامه بن اکوع و مغیره بن شعبه و جمعی کثیر از اصحاب و تابعین التفاتی به سخن عمر نکرده اند. و فتوی میدادند که متعه مباح و حلال است و عمل به آن هم میکردند. و میگفتند که چیزی را که ما نزد رسول خدا شنیده باشیم و در حیات او نقیض آن را نشنیدیم از قول عمر برمیگردیم.
در تفاسیر طبری و فخر رازی و ابن حیان و الدر المنثور و ثعلبی در تفسیرش ذکر کرده اند که حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود:لولا نهی عمر عن المتعه ما زنی الا شقی. (۲)یعنی اگر عمر از متعه نهی نمیکرد هیچ زنایی واقع نمی شد مگر برای شقی و بدبخت.
پس باید دانست که منع عمر از متعه باعث زنا و فحشا در جامعه شد و رواج پیدا کرد. عمر با این عمل خود حکم خدا و رسولش را ابطال نمود و سبب شیوع فحشا گردید و مشمول این سه ایه شد: و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظلمون……فاولئک هم الفاسقون…..فاولئک هم الکافرون. یعنی هر کس به دستور خدا حکم نکند (بر خلاف آن دستور بدهد) او از ستمکاران و از فاسقان و از کافران خواهد بود.
پی نوشت:
(۱) تفسیر الرازی ج ۲ / ۱۶۷ وج ۳ / ۲۰۱ و ۲۰۲ ط ۱، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحدید ج ۱۲ / ۲۵۱ و ۲۵۲ وج ۱ / ۱۸۲، البیان والتبیان للجاحظ ج ۲ / ۲۲۳، أحکام القرآن للجصاص ج ۱ / ۳۴۲ و ۳۴۵ وج ۲ / ۱۸۴، تفسیر القرطبى ج ۲ / ۲۷۰ وفى طبع آخر ج ۲ / ۳۹، المبسوط للسرخسی الحنفی باب القرآن من کتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القیم ج ۱ / ۴۴۴ فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج ۲ / ۲۰۵ فصل اباحة متعة النساء، کنز العمال ج ۸ / ۲۹۳ و ۲۹۴ ط ۱، ضوء الشمس ج ۲ / ۹۴، سنن البیهقى ج ۷ / ۲۰۶، الغدیر للامینی ج ۶ / ۲۱۱، المغنى لابن قدامة ج ۷ / ۵۲۷، المحلى لابن حزم ج ۷ / ۱۰۷، شرح معانی الاثار باب مناسک الحج للطحاوی ص ۳۷۴، مقدمة مرآة العقول ج ۱ / ۲۰۰٫
(۲) جاء فی تفسیر الطبری ج ۵ ص۱۹ ، ط الأولى دار إحیاء التراث العربی. قال الحکم: قال علی رضی الله عنه : لولا أن عمر رضی الله عنه نهى عن المتعة ما زنى إلا شقى
روى القرطبی فی تفسیره ج ۳ ص ۱۷۰۰ ، ط دار الثقافة و روى عطاء عن ابن عباس قال : ما کانت المتعة إلا رحمة من الله تعالى رحم بها عباده ولولا نهى عمر عنها ما زنى إلا شقی -و قال السیوطی فی تفسیره الدر المنثور ج ۲ ص ۴۸۶ ، ط دار الفکر – وأخرج عبدالرزاق وأبو داوود فی ناسخه وابن جریر عن الحکم أنه سئل عن هذه الآیة أمنسوخة ؟ قال : لا وقال علی : لولا أن عمر نهى عن المتعة ما زنا إلا شقی
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اسناد غدیر از کتب اهل سنت
دیدن سایر مدارک دانلود پاورپوینت اسناد غدیر مستقیم غیر مستقیم
۲-اعتراف صریح ابن جوزی به کلمه مولا در حدیث غدیر
دانشمندان عرب در تفسیر کلمه (مولی) در فرمایش رسول خدا که فرمود : (من کنت مولاه) وجوهی ذکر کردهاند که یکی از آنها به معنای مالک است و… معنای دهمین آن اولی و برتر است ، خداوند فرمود: این مولای شما است ، به این معنا است که او اولی و برتر به شما است ، و چون ثابت شد که مولی به معنای اولی است ؛ پس حمل لفظ مولی در این حدیث بر کسی که مالک بندهای باشد جائز نخواهد بود ؛ چون پیامبر مالک علی و علی بنده رسول خدا و آزاد شده او نبود ، و نیز حمل آن بر کسی که پسر عموی دیگری است جایز نیست ؛ زیرا او پسر عمویش بود . و نه بر هم پیمان ، چون این قضیه مربوط به کسانی است که ضرر دیدهاند و پیمان بر کمک و همراهی می بندند . و نه بر یاری و کمک ؛ زیرا این معنی در خود کلمه موجود است . و نه بر کسی که سر پرستی (ضمان جریره) را دارد و نه بر همسایه که چنین حملی لغو است و نه بر آقا و سروری که اطاعتش لازم است .
پس مقصود از کلمه مولی در این حدیث غیر از معنای دهم آن که اطاعت محض و مخصوص ؛ یعنی همان حمل بر اَولی نخواهد بود ، و معنایش این میشود : کسی که من اولی و برتر از جان وی به خود او هستم پس علی هم اولی و برتر از جان او به او است. من در این معنی و تفسیر تنها نیستم ؛ بلکه ابو الفرج اصفهانی نیز در کتابش مرج البحرین این حدیث را از اساتیدش نقل کرده و میگوید : رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود : کسی که من ولی و سرپرست او و برتر از جانش به وی هستم ؛ پس علی سرپرست او است .
از این تعابیر فهمیده میشود که همه معانی کلمه مولی در نهایت باز گشت به وجه دهم آن دارد که جمله : آیا من بر جان مؤمنان برتر از خودشان نیستم ؟ و این نص آشکاری است در اثبات امامت و پذیرفتن طاعت و پیشوائی .
سبط بن الجوزی الحنفی ، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی ، تذکرة الخواص.
۳-ثقلین و غدیر در کنار هم از لسان پیامبر
برخلاف بسیاری از وهابیون و اهل سنت که دست کشیدن و یا بوسیدن هر قبری حتی قبر نبی اکرم را جایز نمیدانند و به همین خاطر شیعیان را بسیار مذمت میکنند و تهمت شرک به ایشان میزنند ولی احمدبن حنبل امام یکی از فرقه های اهل سنت این کار را جایز دانسته است!!
امام أحمد بن حنبل دست کشیدن به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و بوسیدن آن را جایز می دانست.
منبع از اهل سنت : معجم الشیوخ الذهبی / صفحه ۵۵
عائشه میگوید : روزی رسول خدا وارد خانه شد ، در دست من چیزی دید ، فرمود : اینها چیست عائشه ؟ گفتم : وسایلی است که برای آرایشم درست کردم ، فرمود : آیا زکاتشان را دادی؟ گفتم : نه ! فرمود : زکات انسان را از آتش دور میکند(کتاب : آداب الزفاف مولف : ناصرالدین البانی صفحه و رقم : ۲۶۳ _حدیث ۲)
این حدیث در بسیاری از کتب اهل سنت بارها نقل شده است که به عنوان نمونه به بعضی اشاره میکنیم :
۱ – دخل علی رسول اللهِ صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدی فتخات منورق فقال ما هذا یا عائشة فقلت صنعتهن أتزین لک یا رسول اللهِ قال أتؤدین زکاتهن قلت لا أو ما شاء الله قال هو حسبک من النار(
الراوی: عائشة المحدث: أبو داود – المصدر: سنن أبی داود – الصفحة أو الرقم: ۱۵۶۵)
۲ – دخلنَا على عائشةَ زوجُ النبی صلى الله علیه وسلم فقالت دخلَ علیَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه فرأَى فی یدی فتخاتٍ من ورقٍ فقال ما هذایا عائشةُ فقلتُ صنعتهنّ أتزینُ لکَ فیهنّ یا رسولَ اللهِ صلى الله علیه وسلم فقال أتؤدّینَ زکاتهنّ فقلت لا أو ما شاءَ اللهُ من ذلکَ قال هنّ حسبکِ من النارِ(الراوی: عبدالله بن شداد بن الهاد اللیثی المحدث: الدارقطنی – المصدر: سنن الدارقطنی – الصفحة أو الرقم: ۲/۲۷۴)
۳ – دخل علیّ رسولُ اللهِ صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدِی سخابا منروقٍ ، فقال : ما هذا یا عائشةُ ؟ فقلت : صنعتهنّ أتزینُ لکَ فیهنّ یا رسولَ اللهِ ! فقال : أتؤدّینَ زکاتهنّ ؟ فقلت : لا ، أو ما شاءَ اللهُ من ذلکَ . قال : هی حسبکِ منالنارِ(الراوی: عائشة المحدث: البیهقی – المصدر: السنن الصغیر للبیهقی – الصفحة أو الرقم: ۲/۵۶)
۴ – دخل علی رسول الله صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدی فتخات منورق فقال ما هذا یا عائشة فقلت صنعتهن أتزین لک بهن قال أتؤدین زکاتهن قلت لا أو ما شاء الله من ذلک قال هن حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: محمد ابن عبدالهادی – المصدر: تنقیح تحقیق التعلیق – الصفحة أو الرقم: ۲/۲۱۲)
۵ – دخل علیّ رسولُ اللهِ صلى الله علیه وسلم، فرأَى فی یدیِ فتَخَاتٍ من ورِقٍ ، فقال :ما هذا یا عائشةُ ؟ فقلت :صنعتهنّ أتزیّنُ لکَ فیهنّ یا رسولَ اللهِ . قال : أتؤدّینَ زکاتهنّ ؟ قالت : لا(الراوی: عائشة المحدث: ابن حجر العسقلانی – المصدر: إتحاف المهرة – الصفحة أو الرقم: ۱۷/۱۹)
۶ – حدیث عائشة : أنها دخلت على رسول الله صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدها فتخات منورق ، فقال : ما هذا یا عائشة : فقالت : صنعتهن أتزین لک بهن یا رسول الله ، قال : أتؤدین زکاتهن ؟ قالت : لا ، قال : هو حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: ابن حجر العسقلانی – المصدر: التلخیص الحبیر – الصفحة أو الرقم: ۲/۷۶۴)
۷ – دخل علی رسول الله صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدی فتخات منورق فقال ما هذا یا عائشة فقلت صنعتهن أتزین لک یا رسول الله قال أتؤدین زکاتهن قلت لا أو ما شاء الله قال هو حسبک من النار(
الراوی: عائشة المحدث: العینی – المصدر: عمدة القاری – الصفحة أو الرقم: ۹/۴۸)
۸ – أنه صلى الله علیه وسلم رأى فی ید عائشةحلقات من ورق فقال : ما هذا ؟ قالت : أتزین لک یارسول الله ، قال : أتؤدین زکاتهن ؟ قالت : لا قال : هی حسبک من النار(الراوی: – المحدث: الهیتمی المکی – المصدر: الزواجر – الصفحة أو الرقم: ۱/۱۷۱)
۹ – دخل علی رسول الله صلى الله علیه وسلم وفی یدی فتخات من ورق فقال:ما هذا یا عائشة؟ فقلت: صنعتهن أتزین لک یا رسول الله قال: أتؤدین زکاتهن؟ قلت: لا، أو ما شاء الله قال: هو حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: ابن باز – المصدر: مجموع فتاوى ابن باز – الصفحة أو الرقم: ۱۲۵/۴)
۱۰ – عن عائشة رضی الله عنها أن النبی صلى الله علیه وسلم رأى علیها فتخات من فضة فقال : ما هذا یا عائشة؟ قلت : صنعتهن أتزین لک یا رسول الله . فقال : أتؤدین زکاتهن؟ قلت : لا . أو ما شاء الله . قال : هو حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: ابن باز – المصدر: مجموع فتاوى ابن باز – الصفحة أو الرقم: ۸۷/۱۴)
۱۱ – دخل علی رسول الله صلى الله علیه وسلم وفی یدی فتخات من ورق فقال: ما هذا یا عائشة؟ قلت : صنعتهن أتزین لک یا رسول الله . فقال : أتؤدین زکاتهن؟ قلت : لا . أو ما شاء الله . قال : هو حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: ابن باز – المصدر: مجموع فتاوى ابن باز – الصفحة أو الرقم: ۹۲/۱۴)
۱۲ – دخل رسول الله صلى الله علیه وسلم فرأى فی یدی فتخات منورق ، فقال : ما هذا یا عائشة ؟ فقلت : صنعتهن أتزین لک یا رسول الله ! قال : أتؤدین زکاتهن ؟ قلت: لا ، أو ما شاء الله ، قال: هو حسبک من النار .(الراوی: عائشة المحدث: الألبانی – المصدر: آداب الزفاف – الصفحة أو الرقم: ۱۹۱)
۱۳ – دخل علی رسول الله صلى الله علیه وسلم ، فرأى فی یدی فتخات منورق ، فقال : ما هذا یا عائشة ؟ . فقلت : صنعتهنأتزین لک یا رسول الله ! قال : أتؤدین زکاتهن ؟ . قلت : لا ، أو ما شاء الله . قال : هی حسبک من النار(الراوی: عائشة المحدث: الألبانی – المصدر: صحیح الترغیب – الصفحة أو الرقم ۷۶۹)
حال سوأل اینجاست :
آیا میتوان عائشه را یک زن مومنة دانست؟!
درحالی که خداوند در باره صفاتمؤمنان میفرماید:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ . الَّذِینَ هُمْ فىِ صَلَاتهِِمْ خَاشِعُونَ . وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِاللَّغْوِ مُعْرِضُون. المؤمنون.والذین هم لزکاة فاعلون/مؤمنان رستگار شدند . آنها که در نمازشان خشوع دارند . وآنها که از لغو و بیهودگى روىگردانند.و آنان که زکات را انجام میدهند!
ویا آیا عائشه طبق آیه۷ از سوره فصلت اصلا به آخرت اعتقاد نداشته است!؟