هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )
هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

هیئت محبین اهلبیت ع (شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعیتى انکار ناپذیر )

این سخن ورد زبانها افتاد(دیدی اخر علی از پا افتاد)(بر دشمن و قاتلین بی بی حضرت زهرا (س) لعنت )

زندگی سیاسی امام هادی (ع)

در وصف دنیا
«الدنیا سوق ربح فیها قوم و خسر آخرون».
«دنیا بازاری است که گروهی در آن سود برند و گروهی دیگر زیان بینند».

زندگی سیاسی امام هادی (ع)
نویسنده: سید محمد امام جزائری

امام دهم از امامان دوازده گانه شیعه امامیه، علی بن محمد (علیهما السلام)، ملقّب به نقی و هادی است. آن حضرت همانند پدر خود در سنین کودکی (هشت سالگی) به امامت رسید. ایشان در دوران ۳۳ ساله امامتش با شش خلیفه عباسی معاصر بود. از میان این شش خلیفه، تنها منتصر بود که بعد از ظلم و ستم بی اندازه پدرش متوکل، رفتاری همانند عمر بن عبدالعزیز (از خلفای اموی) را از خود به نمایش گذارد، ولی خلافتش فقط شش ماه تداوم یافت و خلیفه بعدی (مستعین) ستم بر مردم، خصوصاً بر علویان را از سر گرفت.
در دوران امام هادی (علیه السلام)فشار زیادی بر علویان وارد گردید همین امر قیام های متعددی را علیه خلفای عباسی برانگیخت؛ امام برای رعایت تقیّه، هیچ یک از آن قیام ها را تأیید نکرد. از میان خلفای ششگانه معاصر امام هادی (علیه السلام)، متوکل در دشمنی با اهل بیت مشهورتر بود. وی حدود پانزده سال حکومت کرد و بیش از سایر خلفا، معاصر امام دهم بود، در این مقاله شیوه های برخورد امام هادی (علیه السلام)با متوکل آمده است.

شیوه های مقابله امام با دشمنان

۱٫ بهره گیری از تقیّه

مواجهه فکری و عملی امام چهارم تا امام یازدهم، براساس «تقیّه» بوده است و هر چه فشار خلفای ستمگر بر علویان و شیعیان بیشتر می شد، تقیّه نیز ضرورت بیشتری پیدا می کرد. یکی از دوران های سخت شیعیان، دوران امام هادی (علیه السلام)بود. خلفای این دوره غالباً فرماندار شهرها را از دشمنان علویان بر می گزیدند و از جمله این افراد، عمر بن فرج رخجی بود که به فرمانداری مکه و مدینه برگزیده شد. در چنین شرایطی امام، شیعیان را به تقیّه دعوت می کرد. از امام حسن عسکری (علیه السلام)نقل شده که می فرماید:
شخصی نزد امام هادی (علیه السلام)آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا ! امروز به عده ای از عوام این شهر گرفتار شدم، آنان مرا گرفتند و گفتند: آیا به امامت ابوبکر بن ابی قحافه اعتقاد نداری؟ من ترسیدم و خواستم بگویمک نه ، از باب تقیّه گفتم: آری. یکی از آنان دست خود را بر دهانم گذاشت و گفت: تو دروغ می گویی، به آنچه من می گویم، پاسخ بده. گفتم: بگو گفت: آیا باور داری که پس از رسول خدا، امام به حق و عادل، ابوبکر بن ابی قحافه است و علی در امامت حقی نداشته است؟ من گفتم: بله، ولی یکی از چهارپایان خود را در نظر گرفتم. گفت: من قانع نمی شوم، مگر آنکه بگویی: سوگند به خدایی که هیچ معبود به حقّی جز او نیست، ابوبکر بن ابی قحانه، امام است. گفتم: سوگند به خدایی که هیچ معبود به حقّی جز او نیست که چنین و چنان صفات دارد، ابوبکر بن ابی قحافه، امام است و از آن سخن، امام پیروانش را که امامت او را باور دارند، در نظر گرفتم. آنان پذیرفتند و پاداش نیک به من دادند و رها شدم، اینک حال من نزد خدا چگونه است؟
امام هادی (علیه السلام)فرمود: فرمود: بهترین حال است. خدا به خاطر رفتار نیک تقیّه، همراهی با ما در «اعلی علیین» را برای تو واجب کرد.(۱)
اگر چه امام هادی (علیه السلام)در حال تقیّه بود، ولی مانند سایر امامان با حاکمان جور زمان خود به طور غیر مستقیم مبارزه می کرد، بی آنکه حساسیّت دستگاه عباسی را متوجه خود کند.

۲٫ نهی از یاری حکومت عباسی

امام در فرصت های مناسب، با نامشروع معرفی کردن حکومت عباسیان، مسلمانان را از هرگونه همکاری با آنان- مگر در موارد ضرورت – برحذر می داشت و با این کار چهره این حاکمان ظالم و فاسد را برای مردم بیشتر آشکار می کرد. گاهی امامان، خصوصاً از زمان امام هفتم به بعد، به برخی از شیعیان اجازه می دادند که وارد مناصب حکومتی شوند و این زمانی بو که آنها از کفایت لازم برخوردار بودند و می توانستند در مناسبت های مختلف به شیعیان کمک کنند. در این زمینه نقل شده است:
محمد بن علی بن عیسی- از کارکنان دولت عباسی- نامه ای به امام هادی (علیه السلام) نوشت و پرسید: نظر شما درباره کارکردن برای بنی عباس و پول گرفتن از آنان در مقابل کار چیست؟ امام در پاسخ فرمود: آن مقدار از همکاری که به جبر و زور صورت گرفته، اشکال ندارد و خداوند عذرپذیر است، ولی در غیر این موارد، ناروا و ناپسند است و در شرایط ناگزیری، اندکش بهتر از افزودنش است.
او دوباره برای روشن تر شدن مطلب، به امام می نویسد که انگیزه اش از همکاری با آنان فقط یافتن راهی برای ضربه زدن به آنها و تشفی خاطر است. امام پاسخ می دهد: در چنین صورتی همکاری با آنها نه تنها حرام نیست، بلکه پاداش نیز دارد.(۲)

۳٫ هدایت شبکه وکالت

به دلیل شرایط سخت این دوره، ارتباط مستقیم امام با شیعیان ممکن نبود؛ لذا شبکه «وکالت» می توانست بهترین راه ارتباطی حضرت با پیروان خویش باشد. یکی از اهداف این شبکه، آگاه سازی سیاسی مردم از سوی وکلای امام هادی (علیه السلام)بود. وکلای حضرت به تدریج تجربیات ارزنده ای را در سازماندهی شیعیان در واحدهای جداگانه به دست آوردند.(۳)
گزارش های تاریخی متعدد نشان می دهد که وکلای شیعیان را بر مبنای نواحی گوناگون به چهار گروه تقسیم کرده بودند: نخستین ناحیه، مدائن و عراق (کوفه) را شامل می شد. ناحیه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحیه سوم، قم و همدان بود و ناحیه چهارم، حجاز، یمن و مصر را در بر می گرفت.(۴)

تبعید امام هادی (علیه السلام)به سامرا

پیشتر به سخت گیری های متوکل در برابر علویان اشاره شد و در اینجا لازم است ابتدا درباره برخورد وی با امام هادی (علیه السلام)مطالبی ذکر کنیم و سپس به اقدامات امام بپردازیم.
اولین برخورد متوکل با امام هادی (علیه السلام)، خارج کردن حضرت از مدینه و آوردن ایشان به سامرا (محل خلافت متوکل) است. متوکل با تقلید از روش مأمون که امام رضا (علیه السلام)را به محل خلافت خود؛ یعنی خراسان کشاند، امام هادی (علیه السلام)را به سامرا آورد تا بدین وسیله رفت و آمدهای امام را کنترل کند. یحیی بن هرثمه(۵) که مأمور انتقال دادن امام به سامرا بود، می گوید:
مردم با شنیدن این خبر، ناله زدند و در این کار چنان زیاده روی کردند که تا آن زمان، مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود.
آنها بر جان امام هادی (علیه السلام)می ترسیدند. برای آنها قسم خوردم که من هیچ دستوری برای رفتار خشنونت آمیز با امام هادی (علیه السلام)را ندارم و هیچ خطری امنیت آن حضرت را تهدید نمی کند.(۶)
این قضیه بیش از هر چیز، اوج محبوبیت امام دهم را نشان می دهد. متوکل به رغم تمام جسارت هایش به شیعیان، در ظاهر امام هادی (علیه السلام)را محترمانه به سامرا آورد و علت این امر، محبوبیت زیاد امام در میان مردم و ترس متوکل از تحریک احساسات آنان بود. امام اگر چه به سامرا سفر کرد، اما بعدها فرمود: «مرا با جبر و اکراه به سامرا آوردند».(۷)
امام هادی (علیه السلام)پس از سفر اجباری به سامرا تا پایان عمر شریف خود؛ یعنی بیست سال در این شهر به سر برد. شیخ مفید با اشاره به اقامت اجباری امام هادی (علیه السلام)در سامرا می نویسد: آن حضرت به ظاهر مورد احترام خلیفه بود، ولی در باطن علیه آن حضرت دسیسه کرد که البته هیچ یک از این نقشه ها در عمل موفق نبود.(۸)

نمونه هایی از اقدامات متوکل

امام (علیه السلام)دوران اقامت اجباری اش در سامرا را به ظاهر آرام اما تحت نظارت کلی خلفای عباسی بود و متوکل گاهی بنابر غرض هایی، امام را احضار می کرد. رفتار امام با شکیبایی همراه بود و آن حضرت می کوشید که جان شیعیان و خودش حفظ گردد. نمونه هایی از اقدامات متوکل و رفتارهای امام (علیه السلام)را ذکر می کنیم.

۱٫ سؤال از تفسیرآیه

متوکل دریافته بود که از نظر امام (علیه السلام)آیه (وَ یَومَ یَعضُّ الظَّالِمُ علی یدیهِ یقولُ یا لیتنی اتَّخذتُ مع الرَّسُولِ سبیلاً)؛ (۹) «و به خاطر بیاور روزی را که ظالم دست خویش را از شدت حسرت به دندان می گزد و می گوید: ای کاش! با رسول خدا راهی برگزیده بودم». اشاره به برخی از خلفاست از این رو، به فکر سوء استفاده از این مسئله افتاد و خواست با مطرح کردن آن، حضرت را در مقابل «اهل حدیث» قرار دهد.(۱۰) به همین جهت زمانی که افراد زیادی در مجلس بودند، درباره مصادیق این آیه از امام هادی (علیه السلام)سؤال کرد. امام با هوشیاری و رعایت اصل تقیّه فرمود: منظور دو نفر هستند که خداوند از آنها به کنایه سخن گفته و با عدم تصریح به نامشان، برآنان منّت نهاده است. آیا خلیفه می خواهد آنچه را که خدا مخفی نگاه داشته، در اینجا بر ملا کند؟ متوکل گفت: نه. (۱۱) به این ترتیب امام، متوکل را در رسیدن به هدف، ناکام گذاشت.

۲٫ دعوت به نوشیدن شراب

متوکل گاهی دستور می داد که خانه امام را به دقت بازرسی کنند و مأموران هر بار با دست خالی بر می گشتند، اما متوکل باز هم نگران بود و احساس خطر می کرد. برای مثال، یک بار نزد متوکل از امام هادی (علیه السلام)سعایت کردند و به او گفتند که در منزل امام، اسلحه و نوشته و اشیای دیگری است که از شیعیان قم به او رسیده است و او عزم شورش بر ضد حکومت را دارد. متوکل گروهی را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه او هجوم بردند، ولی چیزی به دست نیاورند. امام را در اتاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته است و جامه پشمین بر تن دارد و بر زمینی مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: در خانه اش چیزی نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن می خواند. متوکل با بی شرمی منحصر به فرد خود، جام شرابی را که در دست داشت، به آن حضرت تعارف کرد! امام سوگند یاد کرد و گفت: گوشت و خون ما با چنین چیزی آمیخته نشده است، مرا معاف بدار! او دست بر نداشت و گفت: شعری بخوان. امام فرمود: کمتر شعر می خوانم.
اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت شعری را برای او خواند که ما ترجمه قسمتی از آن را ذکر می کنیم:
«بر بلندای کوه ها، شب را به سحر آورند؛ در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاسداری می کردند، ولی قله ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.
آنان پس از مدت ها عزتمندی، از جایگاه های امن به زیر کشیده شدند و در گودال های (گورها) جایشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندی!…
چه خانه هایی ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کند، ولی سرانجام پس از مدتی، این خانه ها را ترک کردند و به خانه گور شتافتند!
چه اموال و ذخایری انبار کردند، ولی همه آنها را رها ساختند و رفتند و آنها را برای دشمنان خود واگذاشتند!
خانه ها و کاخ های آباد، به ویرانه ها تبدیل شدند و ساکنان آنها به سوی گروهای تاریک شتافتند!»
شعر امام چنان تأثیری گذاشت که متوکل به سختی گریه کرد؛ به طوری که ریش او خیس گردید و سایر حضار نیز گریستند. متوکل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و چهار هزار درهم به امام تقدیم کرد و آن حضرت را با احترام به منزل باز گرداند! (۱۲)

۳٫ رفتار تحقیرآمیز با امام

متوکل کینه عجیبی به علویان داشت و جنایات زیادی را بر آنان روا داشت و اگر ترس از شورش مردم نبود، چه بسا امام هادی (علیه السلام)را در ابتدای خلافتش به قتل می رساند، اما وقتی که به قتل رساندن امام را صلاح ندید، هر از چند گاهی سعی می کرد امام را تحقیر کند و او را بیازارد. او روزی امام را مجبور کرد تا مانند رجال دربارش (وزیران، امیران، نیروهای نظامی و دیگر اطرافیان) لباس های فاخر بپوشد و خود را در بهترین شکل و قیافه بیاراید و مانند دیگران در رکاب متوکل- که سوار اسب حرکت می کرد- پیاده راه برود. تنها کسی که از پیاده رفتن در برابر خلیفه مستثنا بود، فتح بن خاقان، وزیر کینه توز وی، بود که او نیز مانند متوکل سواره می رفت. امام در این ماجرا، مظلوم واقع شد و در عین حال توان انتقام از متوکل را نداشت؛ چرا که او خلیفه بود و امام در سامرا غریبانه زندگی می کرد. حضرت در چنین شرایطی باید چه شیوه ای را در مواجهه با متوکل به کار می گرفت؟
ایشان رفتار پسندیده و عبرت آموزی را از خود بر جای گذاشت و وقتی یاوری به جز خدا در مقابل متوکل جبّار ندید، شروع به خواندن «دعای مظلوم بر ظالم» کرد.(۱۳) امام هادی (علیه السلام)در این دعا از خدا که فریادرس مظلومان است، می خواهد که حق او را از سلطان جائر (متوکل) بگیرد و رشته پادشاهی آن متکبر را پاره کند و او را هلاک و رسوا سازد. خدای متعال نیز دعای امام را اجابت کرد و متوکل در اوج قدرت و غفلت از یاد خدا و طبق گفته امام که دو روز قبل از مرگ وی، کشته شدن متوکل را پیش بینی کرده بود، پس از اینکه متوکل دستور قتل امام را به سعید بن حاجب داد، مورد حمله شبه ترکان قرار گرفت و در خانه اش به قتل رسید.(۱۴)
آری، از خداوند قادر که تمام قدرت ها به دست او است، جز این انتظار نمی رود که دعای عبد صالحش را به اجابت برساند. امام بدین طریق به مظلومانی که دستشان از تمام اسباب دنیوی کوتاه است، فهماند که به نیروی ماورای بشری پناهنده شوند و شکوائیه خود را از ظالم به خدا عرضه کنند؛ چرا که فقط او قادر حقیقی است و در یک لحظه می تواند قدرت هر کس را بگیرد و قوی را ضعیف گرداند.

حساسیت امام به حفظ جان شیعیان

متوکل که کینه عجیبی از امام هادی (علیه السلام) و سایر علویان داشت، با اینکه امام را از مدینه به سامرا کشانده بود و ایشان را تحت نظر داشت و شهر سامرا مانند زندان برای امام بود، ولی پای خود را از این هم فراتر گذاشت و دستور داد آن حضرت را زندانی کنند. صقر بن ابی دلف می گوید:
هنگامی که امام هادی (علیه السلام)را به سامرا آوردند، رفتم تا از حال او جویا شوم. چون به خدمت امام رسیدم، حضرت را در حالی دیدم که روی حصیر نشسته و در برابرش قبری حفر شده است. سلام کردم. فرمود: بنشین! نشستم. پرسید: برای چه آمده ای؟ عرض کردم: آمده ام از حال شما خبری بگیرم. در این هنگام به قبر نظر کردم و گریستم. فرمود: گریان مباش که در این گرفتاری، آسیبی به من نمی رسد. من خدا را سپاس گفتم، آن گاه از معنای حدیثی پرسیدم، امام جواب گفت و سپس فرمود: مرا واگذار و بیرون رو که بر تو ایمن نیستم و بیم آن است که آزاری به تو برسانند.(۱۵)
این ماجرا، اهمیت حضرت به شیعیان را نشان می دهد و امام در موارد مختلفی به پیروان گوشزد می کرد که مراجعات فراوان نکنند و دیدار خود را با امام به حداقل برسانند.

امید بخشی به شیعیان

امام در برابر با مشکلات عظیمی که از خلافت سلاطین بر شیعیان وارد می شد، از آنان پشتیبانی می کرد. آن حضرت با بهره گیری از آگاهی و دانش امامت خویش، شیعیان را با آگاه کردن از آینده، به برچیده شدن بساط ظلم امیدوار می کرد.(۱۶) در این زمینه نقل شده است: مردی از اهالی مداین که گویا از ظلم متوکل به تنگ آمده بود، از امام درباره مدت حکومت متوکل پرسید. حضرت در پاسخ وی این آیات را نوشت:
«گفت هفت سال با جدیت زراعت می کنید و آنچه را درو کردید (جز کمی می خورید)، بقیه را در خوشه های خود بگذارید ( و ذخیره کنید) پس از آن، هفت سال سخت (و خشکی و قحطی) می آید که آنچه را ذخیره کرده اید، می خورید، جز کمی که (برای بذر) ذخیره خواهید کرد. سپس سالی فرا می رسد که باران فراوان نصیب مردم می شود و در آن سال مردم عصیر (میوه ها و دانه های روغنی ) می گیرند».(۱۷)
همانگونه که امام هادی (علیه السلام) فرموده بود، متوکل در نخستین روزهای پانزدهمین سال حکومتش به قتل رسید(۱۸) و شیعیان فرصت اندکی پیدا کردند.

پی نوشت ها :

۱- بحار الانوار، ج۷۵، ص ۴۰۵، ۴۰۶٫
۲- وسائل الشیعه، ج۱۲، ص ۱۳۷٫
۳- سییره پیشوایان، ص ۵۷۳ و ۵۷۴٫
۴- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، جاسم حسین، ترجمه: آیه اللهی، ص ۱۳۷٫
۵- یحیی بن هرثمه با مشاهده کراماتی از امام هادی (علیه السلام)سرانجام تحت تأثیر شخصیت عظیم ایشان، شیعه گردید. (بحار الانوار، ج۵۰، ص۱۴۴).
۶- تذکره الخواص، سبط بن جوزی، ص ۳۵۹٫
۷- بحارالانوار، ج۵۰، ص ۱۲۹٫
۸- الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص ۳۱۱٫
۹- فرقان/ ۲۷٫
۱۰- متوکل برخلاف مأمون، معتزله را سرکوب کرد و اهل حدیث را ارج و قرب نهاد.
۱۱- بحارالانوار، ج۵۰، ص ۲۱۴٫
۱۲- مروج الذهب، ج۴، ص ۱۱٫
۱۳- متن دعای مظلوم، در کتاب «مهج الدعوات»، سید بن طاووس، وجود دارد.
۱۴- کشف الغمّه، ج۳، ص ۱۸۴٫
۱۵- بحارالانوار، ج۵۰، ص ۱۹۴و ۱۹۵٫
۱۶- ر. ک: مجله مبلغان، (مراد ۱۳۸۴)، ص ۳۵، مقاله «مبارزات سیاسی امام هادی (علیه السلام)». ابوالفضل هادی منش.
۱۷- یوسف/ ۴۹-۴۷٫

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد