طرح شبهه:علی که شیر خدا و اسد الله الغالب بود و در قلعه خیبر را با یک دست بلند کرد، چگونه حاضر مىشود ببیند همسرش را در مقابل چشمانش کتک بزنند؛ اما هیچ واکنشى از خود نشان ندهد؟!
نقد و بررسی:
یکى از مهمترین شبهاتى که وهابیها با تحریک احساسات مردم، به منظور انکار قضیه هجوم عمر بن خطاب و کتک زدن فاطمه زهرا سلام الله علیها مطرح مىکنند، این است که چرا امیرمؤمنان علیه السلام از همسرش دفاع نکرد؟ مگر نه این که او اسد الله الغالب و شجاعترین فرد زمان خود بود و…
عالمان شیعه در طول تاریخ از این شبهه پاسخهاى گوناگونى دادهاند که به اختصار به چند نکته بسنده مىکنیم.
عکس العمل تند حضرت در برابر عمر بن خطاب:
امیرمؤمنان علیه السلام در مرحله اول و زمانى که آنها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واکنش نشان داد و با عمر برخورد کرد، او را بر زمین زد، با مشت به صورت و گردن او کوبید؛ اما از آن جایى که مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلى الله علیه وآله صبر پیشه کرد. در حقیقت با این کار مىخواست به آنها بفهماند که اگر مأمور به شکیبائى نبودم و فرمان خدا غیر از این بود، کسى جرأت نمىکرد که این فکر را حتى از مخیلهاش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل همیشه تابع فرمانهاى الهى بوده است.
سلیم بن قیس هلالى که از یاران مخلص امیرمؤمنان علیه السلام است، در این باره مىنویسد:
وَدَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِی الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ علیه السلام وَصَاحَتْ یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّیْفَ وَهُوَ فِی غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ یَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَکَ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ.
فَوَثَبَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِیبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَکَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِی کَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ یَا ابْنَ صُهَاکَ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّکَ لا تَدْخُلُ بَیْتِی.
عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها السّلام به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه، یا رسول اللَّه! عمر شمشیر را در حالى که در غلافش بود بلند کرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله کرد: یا ابتاه! عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
یا رسول اللَّه، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مىکنند»!
علی علیه السّلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید و خواست او را بکشد؛ ولى به یاد سخن پیامبر صلى الله علیه وآله و وصیتى که به او کرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاک! قسم به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى که پیامبر با من بسته است، نبود، مىدانستى که تو نمىتوانى به خانه من داخل شوى»
الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای۸۰هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۵۶۸، ناشر: انتشارات هادى ـ قم، الطبعة الأولی، ۱۴۰۵هـ.
همچنین آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن به نقل از منابع شیعه این روایت را نقل کرده است:
أنه لما یجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت یا أبتاه ویا رسول الله فرفع عمر السیف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارک ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت یا أبتاه فأخذ على بتلابیب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته
عمر عصبانی شد و درب خانه علی را به آتش کشید و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله علیها به طرف عمر آمد و فریاد زد: «یا ابتاه، یا رسول الله»! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازیانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فریاد زد: « یا ابتاه » (با مشاهده این ماجرا) علی (ع) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید.
الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۳، ص۱۲۴، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
آتسلیم وصیت پیامبر اکرم (ص):
امیرمؤمنان علیه السلام در تمام دوران زندگیاش، مطیع محض فرمانهاى الهى بوده و آنچه او را به واکنش وامىداشت، فقط و فقط اوامر الهى بود و هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصى از خود واکنش نشان نمىداد.
آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شکیبائى در برابر این مصیبتهاى عظیم بوده است و طبق همین فرمان بود که دست به شمشیر نبرد.
مرحوم سید رضى الدین موسوى در کتاب شریف خصائص الأئمه (علیهم السلام) مىنویسد:
أَبُو الْحَسَنِ فَقُلْتُ لِأَبِی فَمَا کَانَ بَعْدَ إِفَاقَتِهِ قَالَ دَخَلَ عَلَیْهِ النِّسَاءُ یَبْکِینَ وَارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ وَضَجَّ النَّاسُ بِالْبَابِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ فَبَیْنَا هُمْ کَذَلِکَ إِذْ نُودِیَ أَیْنَ عَلِیٌّ فَأَقْبَلَ حَتَّى دَخَلَ عَلَیْهِ قَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فَانْکَبَبْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا أَخِی… أَنَّ الْقَوْمَ سَیَشْغَلُهُمْ عَنِّی مَا یَشْغَلُهُمْ فَإِنَّمَا مَثَلُکَ فِی الْأُمَّةِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ نَصَبَهَا اللَّهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَإِنَّمَا تُؤْتَى مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ وَنَأْیٍ سَحِیقٍ وَلَا تَأْتِی وَإِنَّمَا أَنْتَ عَلَمُ الْهُدَى وَنُورُ الدِّینِ وَهُوَ نُورُ اللَّهِ یَا أَخِی وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْهِمْ بِالْوَعِیدِ بَعْدَ أَنْ أَخْبَرْتُهُمْ رَجُلًا رَجُلًا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ حَقِّکَ وَأَلْزَمَهُمْ مِنْ طَاعَتِکَ وَکُلٌّ أَجَابَ وَسَلَّمَ إِلَیْکَ الْأَمْرَ وَإِنِّی لَأَعْلَمُ خِلَافَ قَوْلِهِمْ فَإِذَا قُبِضْتُ وَفَرَغْتَ مِنْ جَمِیعِ مَا أُوصِیکَ بِهِ وَغَیَّبْتَنِی فِی قَبْرِی فَالْزَمْ بَیْتَکَ وَاجْمَعِ الْقُرْآنَ عَلَى تَأْلِیفِهِ وَالْفَرَائِضَ وَالْأَحْکَامَ عَلَى تَنْزِیلِهِ ثُمَّ امْضِ [ذَلِکَ] عَلَى غیر لائمة [عَزَائِمِهِ وَ] عَلَى مَا أَمَرْتُکَ بِهِ وَعَلَیْکَ بِالصَّبْرِ عَلَى مَا یَنْزِلُ بِکَ وَبِهَا [یعنی بفاطمة] حَتَّى تَقْدَمُوا عَلَیَّ.
امام کاظم علیه السلام مىفرماید: از پدرم امام صادق علیه السلام پرسیدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گریه بلند کردند، مهاجرین و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه مىکردند، علی فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روى بدن پیغمبر انداختم، فرمود:
برادرم، این مردم مرا رها خواهند کرد و به دنیاى خودشان مشغول خواهند شد؛ ولى تو را از رسیدگى به من باز ندارد، مثل تو در بین این امت مثل کعبه است که خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههاى دور نزد آن بیایند… پس چون از دنیا رفتم و از آنچه به تو وصیت کردم فارغ شدى و بدنم را در قبر گذاشتی، در خانهات بنشین و قرآن را آنگونه که دستور دادهام، بر اساس واجبات و احکام و ترتیب نزول جمع آورى کن، تو را به بردبارى در برابر آنچه که از این گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله علیها خواهد رسید سفارش مىکنم، صبر کن تا بر من وارد شوی.
الشریف الرضی، أبی الحسن محمد بن الحسین بن موسى الموسوی البغدادی (متوفای۴۰۶هـ) خصائصالأئمة (علیهم السلام)، ص۷۳، تحقیق وتعلیق: الدکتور محمد هادی الأمینی، ناشر: مجمع البحوث الإسلامیة الآستانة الرضویة المقدسة مشهد – إیران، ۱۴۰۶هـ
المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار، ج ۲۲، ص ۴۸۴، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، ۱۴۰۳ – ۱۹۸۳ م.
در روایت دیگرى سلیم بن قیس هلالى نقل مىکند:
ثُمَّ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) إِلَى فَاطِمَةَ وَإِلَى بَعْلِهَا وَإِلَى ابْنَیْهَا فَقَالَ یَا سَلْمَانُ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّی حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ أَمَا إِنَّهُمْ مَعِی فِی الْجَنَّةِ ثُمَّ أَقْبَلَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه وآله) عَلَى عَلِیٍّ (علیه السلام) فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّکَ سَتَلْقَى [بَعْدِی] مِنْ قُرَیْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَیْکَ وَظُلْمِهِمْ لَکَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً [عَلَیْهِمْ] فَجَاهِدْهُمْ وَقَاتِلْ مَنْ خَالَفَکَ بِمَنْ وَافَقَکَ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَکُفَّ یَدَکَ وَلا تُلْقِ بِیَدِکَ إِلَى التَّهْلُکَةِ فَإِنَّکَ [مِنِّی] بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَلَکَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِنَّهُ قَالَ لِأَخِیهِ مُوسَى إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی.
پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهى کرد و فرمود: اى سلمان! خدا را شاهد مىگیرم افرادى که با اینان بجنگند با من جنگیدهاند، افرادى که با اینان روى صلح داشته باشند با من صلح کردهاند، بدانید که اینان در بهشت همراه منند.
سپس پیامبر صلى الله علیه وآله نگاهى به علی علیه السلام کرد و فرمود: اى علی! تو به زودى پس از من، از قریش و متحد شدنشان علیه خودت و ستمشان سختى خواهى کشید. اگر یارانى یافتى با آنان جهاد کن و به وسیله موافقینت با آنان بجنگ، و اگر کمک کار و یاورى نیافتى صبر کن و دست نگهدار و با دست خویش خود را به نابودى مینداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى، هارون براى تو اسوه خوبى است، به برادرش موسى گفت: إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی؛ این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند.
الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای۸۰هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۵۶۹، ناشر: انتشارات هادى ـ قم، الطبعة الأولی، ۱۴۰۵هـ.
همچنین در ادامه روایت پیشین که از سلیم نقل شد، امیرمؤمنان علیه السلام خطاب به عمر فرمود:
یَا ابْنَ صُهَاکَ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّکَ لا تَدْخُلُ بَیْتِی.
اى پسر صحّاک! اگر مقدرات خداوندى و پیمان و سفارش رسول خدا صلى الله علیه وآله نبود، هر آینه مىفهمیدى که تو قدرت ورود به خانه مرا نداری.
الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای۸۰هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۵۶۸، ناشر: انتشارات هادى ـ قم، الطبعة الأولی، ۱۴۰۵هـ.
البته روایات در این باب بیش از آن است که در این مختصر بگنجد؛ از این رو به همین چند روایت بسنده مىکنیم.
به راستى چه کسى جز حیدر کرّار مىتواند از چنین امتحان سختى بیرون بیاید؟! زمانى ارزش این کار مشخص مىشود که بدانیم علی علیه السلام همان کسى است که در میدان نبرد، همچون شیر ژیان بر دشمن حمله مىکرد و پهلوانان و یلان کفر را یکى پس از دیگرى از سر راه بر مىداشت، روزى پشت پهلوانى همچون عمر بن عبدود را به خاک مىمالد و روزى دیگر فرق سر مرهب یهودى را همراه با کلاه خودش مىشکافد.
آن روز فرمان خداوند این بود که دشمنان از ترس ذوالفقارش خواب آسوده نداشته باشند؛ ولى روز دیگر فرمان این است که همان ذوالفقار در نیام باشد تا اساس اسلام حفظ شود و دشمنان اسلام از نابود کردن آن مأیوس شوند.
احتمال شهادت حضرت زهرا علیها السلام هنگام درگیری:
دفاع از ناموس، از مسائل فطرى و مشترک میان همه انسانها است؛ اما روشن است که اگر کسى بداند که قصد دشمن از تعرض به ناموس وى این است که او را به واکنش وادار کنند تا به مقصود مهمتر و شومترى دست یابند؛ انسان عاقل، با تدبیر و مسلط بر نفس خویش، هرگز کارى نخواهد کرد که دشمن به مقصودش برسد.
قصد مهاجمین به خانه وحى این بود که امیرمؤمنان علیه السلام را به واکنش وادار کنند و با استفاده از این فرصت، ثابت کنند که شخصى همانند علی علیه السلام براى رسیدن به حکومت دنیوى حاضر شد که افراد زیادى را از دم شمشیر بگذراند.
و نیز اگر امیرمؤمنان علیه السلام از خود واکنش نشان مىداد و با آنها درگیر مىشد، ممکن بود که فاطمه زهرا در این درگیریها کشته شود، سپس دشمنان شایع مىکردند که علی علیه السلام براى به دست آوردن حکومت دنیایى، همسرش را نیز فدا کرد و در حقیقت او بود که سبب کشتن همسرش شد؛ چنانچه در باره عمار یاسر، یار وفادار امیرمؤمنان علیه السلام چنین کردند.
هنگام ساختن مسجد مدینه، عمار یاسر برخلاف دیگران که یک خشت برمىداشتند، او دو تا دو تا مىآورد، پیامبر اسلام او را دید، با دست مبارکش، غبار را از سر و صورت نازنین عمار زدود و پس فرمود:
وَیْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ، یَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ، وَیَدْعُونَهُ إِلَى النَّار.
عمار را گروه ستمگر مىکشند، او آنان را به بهشت مىخواند وآنان او را به جهنّم.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۱، ص۱۷۲، ح۴۳۶، کتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ فی بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج۳، ص۱۰۳۵، ح ۲۶۵۷، الجهاد والسیر، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِی السَّبِیلِ، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة – بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.
صدور این روایت از رسول خدا صلى الله علیه وآله در حق عمّار قطعى بود و تمام مردم از آن آگاه بودند و نیز ثابت مىکرد که معاویه و دار و دستهاش همان گروه نابکار هستند؛ از این رو هنگامى که معاویه شنید عمار کشته شده و لرزه بر دل بسیارى از مردم انداخته، و این فرمایش پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله سر زبانها افتاده است، عمرو عاص را به حضور طلبید و پس از مشورت با او شایع کردند که علی علیه السلام او را کشته است و این گونه استدلال کردند که چون عمار در جبهه علی وهمراه او بوده است و علی او را به جنگ فرستاده است؛ پس او قاتل عمار است.
احمد بن جنبل در مسندش مىنویسد:
مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ لَمَّا قُتِلَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ دَخَلَ عَمْرُو بْنُ حَزْمٍ عَلَى عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ فَقَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ فَقَامَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ فَزِعًا یُرَجِّعُ حَتَّى دَخَلَ عَلَى مُعَاوِیَةَ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ مَا شَأْنُکَ قَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ فَقَالَ مُعَاوِیَةُ قَدْ قُتِلَ عَمَّارٌ فَمَاذَا قَالَ عَمْرٌو سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ دُحِضْتَ فِی بَوْلِکَ أَوَنَحْنُ قَتَلْنَاهُ إِنَّمَا قَتَلَهُ عَلِیٌّ وَأَصْحَابُهُ جَاءُوا بِهِ حَتَّى أَلْقَوْهُ بَیْنَ رِمَاحِنَا أَوْ قَالَ بَیْنَ سُیُوفِنَا.
ابو بکر بن محمد بن عمرو بن حزم از پدرش نقل مىکند که گفت: هنگامى که عمار یاسر به شهادت رسید، عمرو بن حزم نزد عمرو عاص رفت و گفت: عمار کشته شد، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرموده است: گروه ستمگر، عمار را مىکشند، عمرو عاص ناراحت شد و جمله «لا حول ولا قوة الا بالله» را مىگفت تا نزد معاویه رفت، معاویه پرسید: چه شده است؟ گفت: عمار کشته شده است. معاویه گفت: کشته شد که شد، حالا چه شده است؟ عمرو گفت: از رسول خدا صلى الله علیه وآله شنیدم که مىفرمود: عمار را گروه باغى وستمگر خواهد کشت، معاویه گفت: مگر ما او را کشتهایم، عمار را علی و یارانش کشتند که او را همراه خویش وادار به جنگ کردند و او را بین نیزهها و شمشیرهاى ما قرار دادند.
الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۴، ص۱۹۹، ح ۱۷۸۱۳، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسى أبو بکر (متوفای ۴۵۸هـ)، سنن البیهقی الکبرى، ج۸، ص۱۸۹، ناشر: مکتبة دار الباز – مکة المکرمة، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، ۱۴۱۴ – ۱۹۹۴؛
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۱، ص ۴۲۰ و ص ۴۲۶، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ.
هیثمى پس از نقل روایت مىگوید:
رواه أحمد وهو ثقة.
الهیثمی، علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۷، ص۲۴۲، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی – القاهرة، بیروت – ۱۴۰۷هـ.
و حاکم نیشابورى پس از نقل روایت مىگوید:
هذا حدیث صحیح على شرط الشخین ولم یخرجاه بهذه السیاقة.
این حدیث با شرائطى که بخارى و مسلم قبول دارند، صحیح است؛ ولى آنها به این صورت نقل نکردهاند.
الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفای ۴۰۵ هـ)، المستدرک على الصحیحین، ج۲، ص۱۵۵، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت الطبعة: الأولى، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م.
مناوى به نقل از قرطبى مىنویسد:
وهذا الحدیث أثبت الأحادیث وأصحّها، ولمّا لم یقدر معاویة على إنکاره قال: إنّما قتله من أخرجه، فأجابه علیّ بأنّ رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم إذن قتل حمزة حین أخرجه.
قال ابن دحیة: وهذا من على إلزام مفحم الذی لا جواب عنه، وحجّة لا اعتراض علیها.
این حدیث از محکمترین و صحیحترین احادیث است و چون معاویه قدرت بر انکارش نداشت، گفت: عمار را کسى کشت که او را همراه خود آورده است و لذا علی (ع) در پاسخش فرمود: پس بنابراین حمزه را هم در جنگ احد پیامبر کشته است؛ چون آن حضرت بود که حمزه را همراه خودش آورده بود.
ابن دحیه مىگوید: این پاسخ علی چنان کوبنده است که حرفى براى گفتن باقى نمىگذارد ودلیلى است که انتقادى بر آن نیست.
المناوی، عبد الرؤوف (متوفای: ۱۰۳۱هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج ۶، ص ۳۶۶، ناشر: المکتبة التجاریة الکبرى – مصر، الطبعة: الأولى، ۱۳۵۶هـ
چرا امیر المؤمنین در هیچ جنگی در زمان خلفاء شرکت نکرد؟
این که امیرمؤمنان علیه السلام شجاعترین فرد زمان خودش بود، هیچ شک و شبههاى در آن نیست؛ آن قدر شجاع و دلاور بود که شنیدن نامش خواب را از چشمان پهلوانان دشمن مىپراند؛ تا جایى که عمر بن خطاب مىگفت:
والله لولا سیفه لما قام عمود الاسلام.
به خدا سوگند! اگر شمشیر علی علیه السلام نبود، عمود خیمه اسلام استوار نمىشد.
إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغة، ج ۱۲، ص ۵۱، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م.
حتى در زمانى که تمام یاران بیوفاى رسول خدا صلى الله علیه وآله در جنگ احد و حنین آن حضرت را رها و از معرکه گریختند، امام علی علیه السلام پروانه وار اطراف شمع وجود پیامبر گرامى چرخید و از او دفاع مىکرد.
اما چرا همان علی علیه السلام در هیچ یک از جنگهاى زمان خلفاء شرکت نکرد؟
همان کسى که در زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله در تمام نبردهاى مسلمانان علیه کفار، یهودیان و… شرکت فعال داشت و پیشاپیش تمام سربازان پرچم اسلام را به دوش مىکشید و پهلوانان دشمن را یکى پس از دیگرى بر زمین مىکوبید، چه اتفاقى افتاده بود که در زمان خلفاء در هیچ نبردى حضور نمىیافت؟
آیا شجاعتش را از دست داده بود، یا جنگ در رکاب خلفاء را جهاد نمىدانست؟ یا این که خلفاء، بر خلاف سنت رسول خدا صلى الله علیه وآله قصد استفاده از آن حضرت را نداشتند؟
امیر المؤمنین علیه السلام بهترین تصمیم را گرفت:
امر دائر بود بین این که امیرمؤمنان علیه السلام اساس اسلام را حفظ نماید و از حق خود بگذرد؛ یا این که بر آن عده اندک حمله نموده و آنها را از دم تیغ بگذراند و در عوض دشمنان اسلام و منافقین با استفاده از این فرصت اساس اسلام را به خطر بیندازند، امیرمؤمنان علیه السلام راه دوم را برگزید و با این فداکارى دین اسلام را براى همیشه حفظ و دشمنان اسلام را نا امید کرد و به طور قطع این تصمیم عاقلانهتر بوده است.
در خطبه سوم نهج البلاغه مىفرماید:
وَطَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ. یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَیَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَیَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یَلْقَى رَبَّهُ. فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى. فَصَبَرْتُ وَفِی الْعَیْنِ قَذًى وَفِی الْحَلْقِ شَجًا. أَرَى تُرَاثِی نَهْباً.
در این اندیشه فرو رفته بودم که: با دست تنها (با بى یاورى) به پا خیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پر خفقان و تاریکیى که پدید آوردهاند صبر کنم، محیطى که: پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگى به رنج وا مىدارد.
(عاقبت) دیدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است؛ لذا شکیبائى ورزیدم؛ ولى به کسى مىماندم که: خاشاک چشمش را پر کرده، و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود مىدیدم، میراثم را به غارت مىبرند.
و در خطبه پنجم نهج البلاغه، هنگامى که شخصى همانند ابوسفیان به قصد گرفتن ماهى از آب گل آلود و استفاده از موقعیت به دست آمده، نزد آن حضرت آمد و پشنهاد بیعت و جنگ با أبوبکر را داد، امام علیه السلام خطبه خواند و فرمود:
أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ… أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ… فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْکِ وَإِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَالَّتِی وَاللَّهِ لابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ. بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَةِ.
اى مردم امواج کوه پیکر فتنهها را، با کشتیهاى نجات در هم بشکنید… (دو کس راه صحیح را پیمودند) آن کس که با داشتن یار و یاور و نیروى کافى به پا خاست و پیروز شد، و آن کس که با نداشتن نیروى کافى کنارهگیرى کرد و مردم را راحت ساخت. اگر سخن گویم (و حقم را مطالبه کنم) گویند: بر ریاست و حکومت حریص است، و اگر دم فرو بندم (و ساکت نشینم) خواهند گفت از مرگ مىترسد. (اما) هیهات پس از آن همه جنگها و حوادث (این گفته بس ناروا است). به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب، به مرگ از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است؛ اما من از علوم و حوادثى آگاهم که اگر بگویم همانند طناب ها در چاههاى عمیق به لرزه درآئید.
چرا رسول خدا (ص) از سمیه و دیگر زنان مسلمان دفاع نکرد؟
امیرمؤمنان علیه السلام، به همان دلیل از خود واکنش نشان نداد که رسول خدا صلى الله علیه وآله در هنگام کشته شدن سمیه، مادر عمار یاسر توسط مشرکان و تعرض آنها به وی، از خود واکنشى نشان نداد.
ابن حجر عسقلانى در الإصابة مىنویسد:
( ۱۱۳۴۲ ) سمیة بنت خباط… والدة عمار بن یاسر کانت سابعة سبعة فی الاسلام عذبها أبو جهل وطعنها فی قبلها فماتت فکانت أول شهیدة فی الاسلام… عذبها آل بنی المغیرة على الاسلام وهی تأبى غیره حتى قتلوها وکان رسول الله صلى الله علیه وسلم یمر بعمار وأمه وأبیه وهم یُعذّبون بالأبطح فی رمضاء مکة فیقول صبرا یا آل یاسر موعدکم الجنة.
سمیه دختر خباط… مادر عمار یاسر هفتمین کسى است که اسلام آورد، ابوجهل او را اذیت مىکرد و آن قدر نیزه بر پایین شکمش زد تا به شهادت رسید، و او نخستین زن شهید در اسلام است. آل بنومغیره، چون مسلمان شده بود و دست بردارد نبود او را آزار و اذیت کردند؛ تا کشته شد. رسول خدا (ص)، منظره شکنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مکه مىدید و مىفرمود: اى خاندان یاسر! صبور باشید که وعدهگاه شما بهشت است.
العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج ۷، ص ۷۱۲، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۲ – ۱۹۹۲٫
با این که رسول خدا صلى الله علیه وآله مىدید کافرى همچون ابوجهل متعرض ناموس مسلمانان مىشود؛ ولى در عین حال هیچ واکنشى از خود نشان نمىداد و به آنان نیز فرمان مىداد که صبر نمایند.
مگر نه این که رسول خدا صلى الله علیه وآله غیورترین و شجاعترین فرد عالم است، پس چرا از ناموس مسلمانان دفاع نکرد؟ چرا شمشیرش را برنداشت تا گردن ابوجهل را از تنش جدا کند؟
و نیز زمانى که عمر بن خطاب، متعرض زنان مسلمان مىشد و آنها را به خاطر اسلام آوردنشان کتک مىزد، چرا رسول خدا صلى الله علیه وآله از خود واکنشى نشان نمىداد.
ابن هشام در السیرة النبویة، مىنویسد:
ومر [ابوبکر] بجاریة بنى مؤمل، حی من بنى عدى بن کعب، وکانت مسلمة، وعمر بن الخطاب یعذبها لتترک الاسلام، وهو یومئذ مشرک، وهو یضربها، حتى إذا مل قال: إنی أعتذر إلیک، إنی لم أترکک إلا ملالة، فتقول: کذلک فعل الله بک.
ابوبکر مىدید که کنیز مسلمان شده از بنو مؤمل از خاندان عدى بن کعب، عمر او را کتک مىزد تا دست از اسلام بردارد و مسلمان بودن را ترک کند (چون عمر هنوز مشرک بود) آن قدر او را زد تا خسته شد، گفت: اگر تو را کتک نمىزنم براى این است که خسته شدهام، از این جهت مرا ببخش. کنیز در پاسخ گفت: بدان که خدا نیز این گونه با تو رفتار خواهد کرد.
الحمیری المعافری، عبد الملک بن هشام بن أیوب أبو محمد (متوفای۲۱۳هـ)، السیرة النبویة، ج ۲، ص ۱۶۱، تحقیق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجیل، الطبعة: الأولى، بیروت – ۱۴۱۱هـ؛
الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفای۲۴۱هـ)، فضائل الصحابة، ج ۱، ص ۱۲۰، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م؛
الکلاعی الأندلسی، أبو الربیع سلیمان بن موسى (متوفای۶۳۴هـ)، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج ۱، ص ۲۳۸، تحقیق د. محمد کمال الدین عز الدین علی، ناشر: عالم الکتب – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ؛
الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بکر المعروف بالبری (متوفای۶۴۴هـ) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج ۱، ص ۲۴۴؛
الطبری، أحمد بن عبد الله بن محمد أبو جعفر (متوفای۶۹۴هـ)، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ج ۲، ص ۲۴، تحقیق عیسى عبد الله محمد مانع الحمیری، ناشر: دار الغرب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۶م؛
النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای۷۳۳هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج ۱۶، ص ۱۶۲، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۲۴هـ – ۲۰۰۴م.
چرا رسول خدا صلى الله علیه وآله جلوى عمر را نگرفت و او را از این کار منع نکرد؟ چرا شمشیرش را برنداشت و گردن عمر را نزد؟
اهل تسنن، هر پاسخى دادند، ما نیز عین همان را در باره صبر امیرمؤمنان علیه السلام و شمشیر نکشیدن آن حضرت خواهیم داد.
چرا عثمان از زنش دفاع نکرد؟
هنگامى که یاران رسول خدا صلى الله علیه وآله به خانه عثمان ریختند و همسر او را زده و انگشتش را قطع کردند، او از همسرش دفاع نکرد، شما از این عملکرد عثمان چه پاسخى دارید؟
طبری، در تاریخش مىنویسد:
وجاء سودان بن حمران لیضربه فانکبت علیه نائلة ابنة الفرافصة واتقت السیف بیدها فتعمدها ونفح أصابعها فأطن أصابع یدها وولت فغمز أوراکها وقال أنها لکبیرة العجیزة وضرب عثمان فقتله.
سودان بن حمران آمد تا او را کتک بزند، نائله دختر فرافصه (زن عثمان) خود را بر روى او انداخت، سودان شمشیر را گرفت و انگشت او را قطع کرد و سپس دست به پشت او زد و گفت: عجب پشت بزرگى دارد، سپس عثمان را زد و کشت.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۷۶، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
همچنین ابن أثیر در الکامل فى التاریخ مىنویسد:
وجاء سودان لیضربه فأکبت علیه امرأته واتقت السیف بیدها فنفح أصابعها فأطن أصابع یدیها وولت فغمز أوراکها وقال أنها لکبیرة العجز وضرب عثمان فقتله.
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ) الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۶۸، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۵هـ.
ابن کثیر دمشقى سلفى مىنویسد:
ثم تقدم سودان بن حمران بالسیف فمانعته نائلة فقطع أصابعها فولت فضرب عجیزتها بیده وقال: أنها لکبیرة العجیزة. وضرب عثمان فقتله.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۱۸۸، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
چرا عثمان از زنش دفاع نکرد، مگر نه این که او مرد بود، غیرت داشت و باید از زنش دفاع مىکرد؟ پس چرا هیچ واکنشى از خود نشان نداد و حاضر شد که ببیند یاران رسول خدا به همسر او اهانت کرده و متعرض همسر او شوند؟
چرا عمر از زنش دفاع نکرد؟
اهل سنت اصرار دارند که امّکلثوم دختر امیر مؤمنان علیه السلام همسر عمر بوده است؛ اما مىبینیم که هنگامى که مغیرة بن شعبه اهانت زشتى به امّکلثوم کرده و او را با امّجمیل، زنا کار مشهور عرب تشبیه و قیاس مىکند، عمر هیچ عکس العملى از خود نشان نمىدهد.
ابن خلکان در وفیات الأعیان مىنویسد:
ثم إن أم جمیل وافقت عمر بن الخطاب رضی الله عنه بالموسم والمغیرة هناک فقال له عمر أتعرف هذه المرأة یا مغیرة قال نعم هذه أم کلثوم بنت علی فقال له عمر أتتجاهل علی والله ما أظن أبا بکرة کذب علیک وما رأیتک إلا خفت أن أرمى بحجارة من السماء.
ام جمیل (کسى که سه نفر شهادت دادند مغیره با او زنا کرده است، و به خاطر امتناع شاهد چهارم از شهادت، از حد رهایى یافت) در حج، با عمر همراه شده و مغیره نیز در آن زمان در مکه بود. عمر به مغیره گفت: آیا این زن را مىشناسی؟
مغیره در پاسخ گفت: آرى این امّکلثوم دختر علی است!
عمر گفت: آیا خودت را به بى خبرى مىزنى؟ قسم به خدا من گمان مىکنم که ابوبکرة در باره تو دروغ نگفته است؛ و هر زمان که تو را مىبینم مىترسم که از آسمان سنگى بر سر من فرود آید!
إبن خلکان، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر (متوفای۶۸۱هـ)، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج۶، ص۳۶۶، تحقیق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة – لبنان.
و ابوالفرج اصفهانى مىنویسد:
حدثنا ابن عمار والجوهری قالا حدثنا عمر بن شبة قال حدثنا علی بن محمد عن یحیى بن زکریا عن مجالد عن الشعبی قال کانت أم جمیل بنت عمر التی رمی بها المغیرة بن شعبة بالکوفة تختلف إلى المغیرة فی حوائجها فیقضیها لها قال ووافقت عمر بالموسم والمغیرة هناک فقال له عمر أتعرف هذه قال نعم هذه أم کلثوم بنت علی فقال له عمر أتتجاهل علی والله ما أظن أبا بکرة کذب علیک وما رأیتک إلا خفت أن أرمى بحجارة من السماء.
ام جمیل همان کسى است که مغیره را به زناى با او متهم کردند و در کوفه به نزد مغیره رفته و کارهاى او را انجام مىداد! این زن در زمان حج با مغیره و عمر همراه شد. عمر به مغیره گفت: آیا این زن را مىشناسى؟ پاسخ داد: آرى این امّکلثوم دختر علی است!
عمر گفت: آیا در مقابل من خود را به بیخبرى مىزنی؟ قسم به خدا من گمان ندارم که ابوبکرة در باره تو دروغ گفته باشد! و تو را نمىبینم، مگر آنکه مىترسم از آسمان سنگى بر سر من فرود آید!
الأصبهانی، أبو الفرج (متوفای۳۵۶هـ)، الأغانی، ج ۱۶، ص ۱۰۹، تحقیق: علی مهنا وسمیر جابر، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر – لبنان.
زنا کردن مغیره با امّجمیل، مشهور و معروف و امّجمیل به بدکاره بودن شهره شهر و انگشت نماى عام و خاص بود. چرا هنگامى که مغیرة بن شعبه، دختر رسول خدا را با چنین زنى زناکارى مقایسه مىکند، خلیفه دوم او را مجازات نمىکند؟
اهل تسنن از این مطلب هر پاسخى دادند، ما نیز همان پاسخ را به آنها خواهیم داد.
رد برخی برداشتهای غلط از خطبه فدکیه؛ حضرت زهرا(س)از دو اصل قرآنی دفاع کرد
مهر نوشت: مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی در ابتدای تشریح خطبه فدکیه به اهداف حضرت زهرا(س) در ایراد این خطبه پرداخته است که در پی میآید:
موضوع بحث پیرامون خطبه ای است که حضرت زهرا(س) بعد از وفات پدرشان در مسجد آن حضرت، ایراد فرمود. نکته کلی که باید در ابتدای بحث بگویم، درباره جهت ایراد این خطبه است. مسأله فدک، در واقع مسأله ای است که هم عامه و هم خاصه آن را قبول دارند. روایات متعددی هم داریم که این زمین، ملک شخصی پیغمبر(ص) بود و یهود آن را به حضرت بخشیده بودند. فدک اصلا جزو غنایم جنگی نبوده است. یهودیان خودشان آن را به پیغمبر هدیه دادند. بعد هم پیغمبر(ص) آن را به خاطر مصالحی به حضرت زهرا(س) بخشید که توضیح آن خواهد آمد.
نکته مهمی که باید به آن اشاره کنم این است که فدک ملک شخصی حضرت زهرا(س) بود و پدرش آن را در زمان حیاتش به او بخشیده بود؛ همه هم این مسأله را می دانستند. هم عامه و هم خاصه این مطلب را نوشته اند. اما وقتی که غاصبین خلافت، فدک را از دست کارگزاران حضرت خارج کردند و حضرت زهرا(س) برای احقاق حقشان به مسجد تشریف آوردند و این خطبه پر مغز را خواندند، اصلا روی این مسأله تأکید نکردند که شما نحله و هدیه پدر مرا از من گرفتید و خدمه ام را از آنجا بیرون کردید. حضرت در این خطبه روی دو مسأله دیگر تکیه کرد که مطلب مهمی در آنها نهفته است.
هر دو مطلب هم مربوط به قرآن بود؛ یعنی چون اتفاقات اخیر آن روزها در حقیقت ثلمه در دین و مخالفت با حکم الله بود، حضرت برای حق شخصی خود قیام نکرد؛ بلکه می خواست جلوی این ضربه به دین را بگیرد. اگر تمام زمین هم مال حضرت زهرا(س) بود و کسی تقاضا می کرد، همه را به او می داد. بحث امور سیاسی و اجتماعی هم جداست که برخی گفته اند: حضرت دنبال پس گرفتن فدک بود تا جنبه های سیاسی و اجتماعی مربوط به خاندان وحی را ترمیم کند! این حرفها هم مطرح نبود. آنچه که اصل حرکت حضرت بود و باعث شد او با چنان حالتی بر همه نهیب بزند و مهاجر و انصار را توبیخ کند، مسأله دیگری بود.
مطلب اول این بود که حضرت دید در برابر این حق خوری ها، کسی حرفی نمی زند و غاصبین هم ادعا دارند که اصلا حکم الهی، این نیست. اینجا اصل دین و احکام الهی در خطر بود نه یک تکه زمین و یا حتی مسأله خلافت. لذا حضرت در این خطبه اول به مسأله غصب فدک اشاره کرد و بعد مسأله غصب خلافت را پیش کشید؛ اما از جنبه دینی نه شخصی. غاصبین در بحث فدک اصلا مسأله هدیه بودن را مطرح نکردند و گفتند: فدک میراث پیغمبر است. لذا بحث، بحث میراث، یعنی ارث بردن بود. پیغمبر اکرم(ص) که یک بچه بیشتر نداشت. اگر انسان یک بچه داشته باشد، میراثش به چه کسی می رسد؟ به همان بچه اش، به دخترش می رسد.
حضرت زهرا(س) در اینجا که دید اینها دارند این حرفها را می زنند دو مطلب را گفت: یک اینکه فرمود: فرض کنید که پدرم این باغ را به من بخشیده و هنوز مال پدرم است؛ حالا که پدر من فوت کرده است، ارثش به چه کسی می رسد؟ ارثش به من می رسد و شما دارید بر خلاف آیات قرآن عمل می کنید، چون قرآن می گوید: ارث هرکس به فرزندش می رسد. پس شما دارید بر خلاف آیات قرآن رفتار می کنید؛ دارید به دین ضربه می زنید و در دین ثلمه وارد می کنید.
مطلب دوم حضرت درباره روایتی بود که آنها جعل کردند و گفتند: قبلا پدرت به ما گفته است:” نحن معاشرالانبیاء لانورث”؛ ما انبیا چیزی را به ارث نمی گذاریم. حضرت فرمود: باز هم شما دارید برخلاف قرآن حرف می زنید چون پدر من هیچ وقت بر خلاف قرآن حرف نمی زند. پدر من در همین قرآن آیات متعددی را از طرف خدا آورد که می فرمود: انبیا هم ارث می گذارند. لذا وقتی که حضرت دیدند اینها می خواهند با این دو اصل قرآنی مخالفت کنند، در برابرشان ایستاد و ذره ای هم کوتاه نیامد. ثقل و محور تمام محاجه حضرت درباره فدک روی این مطلب دور می زند. لذا یکی یکی آیات قرآن را مطرح کرد. این ثلمه در دین است که حکمی از احکام الهی انکار شود. حضرت سراغ این مسأله رفت و بحثش اصلا شخصی نبود. هیچکدام از اینها هم جوابی به سخنان حضرت ندادند. ما در تاریخ نداریم که اینها جوابی داده باشند.
پس بحث ارث، یک بخش از خطبه حضرت زهر(س) بود. بخش دیگر مسأله خلافت بود. خلافت هم مثل قضیه ارث، مسأله شخصی نبود، بلکه انکار حکم الهی بود؛ یعنی غاصبین داشتند اصل وجود این حکم را منکر می شدند و این هم ضربه به دین بود. لذا حرکت حضرت چندبعدی بود. حضرت داشت راجع به مسأله حکم الله با اینها محاجه می کد. فرمود: شما دارید حکم الله را زیر پا میگذارید
پاسخ به شب نامه اهل سنت پیرامون شهادت حضرت زهرا (س)
باسمه تعالی
باتوجه به مراسم باشکوه عزاداری حضرت فاطمه زهرا (س) در سال جاری، عدهای از تفرقه افکنان وهابی ، شب نامهای را در برخی از استان های مرزی کشور توزیع کردند که در آن، شبهاتی را پیرامون شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها مطرح شده بود و در پایان نوشته شده بود: (تقلید کورکورانه را بگذارید و به تبلیغات تاجران بازار مذاهب و تعصب توجه نکنید خودتان به میدان تحقیق در آیید وحق را ازباطل تشخیص دهید). با توجه به تماسهای متعدد، تصمیم گرفته شد برای روشن اذهان مسلمانان پاسخ مختصری در اختیار عموم قرار گیرد.
۱٫ چرا حضرت علی (ع) در آن صحنه هیچ واکنشی از خود نشان نداد ؟
اولا: امام علی (ع) در قدم نخست از خود واکنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسی مفسر مشهور اهل سنت در این باره مینویسد :
عمر با غلاف شمشیر به پهلوی مبارک فاطمه و با تازیانه به بازوی حضرت زد . فاطمه ، صدا زد : « یا ابتاه » علی (ع) ناگهان از جا برخاست وگریبان عمر را گرفت و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید.
تفسیر آلوسی :۳/۱۲۴ .
نقل این قضیه توسط آلوسی به هر نیتی که باشد ، نشانگر این است که واکنش علی (ع) در منابع معتبر شیعه در قرن اول و دوم شیعه وجود داشته است .
ثانیاً: برفرض این که واکنشی نشان نداده است ، به همان دلیلی بوده که پیامبر اسلام (ص) در مکه مکرمه ، در قبال، شکنجه صحابه و حتی قتل سمیه مادر عمار یاسر واکنش نشان نداد.
ثالثاً: وقتی یاران رسول خدا به خانه عثمان ریختند و متعرض همسر او شده و حتی دست او را با شمشیر قطع کردند ، عثمان هیچ واکنشی از خود نشان نداد .
۲ . چرا بعد از شهادت همسر خود فاطمة الزهراء علیها السلام ، انتقام او را نگرفت یا به فکر انتقام نبود ؟
اولاً: به همان دلیلی که پیامبر اسلام (ص) از کسانی که قصد ترور آن حضرت را داشتند انتقام نگرفت. با این که طبق نقل صحیح مسلم (ج ۸ ص ۱۲۳) «اثنى عشر منهم حرب لله ولرسوله فی الحیاة الدنیا ویوم یقوم الاشهاد» دوازده نفر آنان محارب خدا و پیامبر در دنیا وآخرت بودند، پیامبر گرامی (ص) در پاسخ حذیفه و عمار که تقاضای قتل تروریستها را کردند، فرمود: به صلاح نیست که شایع کنند که پیامبر اصحاب خود را به جرم تروریست بودن می کشد. «أکره أن یتحدّث الناس أنّ محمداً یقتل أصحابه» .
تفسیر ابن کثیر ج ۲ ص ۳۲۳٫
ثانیاً : پیامبر اسلام بعد از فتح مکه ، از وحشی قاتل حضرت حمزه ، انتقام نگرفت ، علی (ع) نیز از سنت پیامبر اسلام (ص) پیروی کرد .
۳ . چرا با قاتلان دختر رسول خدا ص میانه خوبی داشت ؟
حضرت علی (ع) نه تنها با قاتلان فاطمه (س) میانه خوبی نداشت ؛ بلکه در صحیح بخاری آمده که حضرت علی دوست نداشت چهره عمر را ببیند
کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ .
و همچنین ابوبکر را استبدادگر می دانست : وَلَکِنَّکَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالأَمْرِ
صحیح بخاری: ۵/۸۲ ، ح۴۲۴۰ .
۴ . چرا همواره از عمر تعریف و تمجید میکرد ؟
اولاً : آن چه که به حضرت علی (ع) نسبت می دهند که در در خطبه ۲۲۸ نهج البلاغه از عمر تعریف کرده درست نیست و نامی از عمر در خطبه نیست ، بلکه صبحی صالح ، از علمای اهل سنت میگوید مراد یکی از اصحاب حضرت علی (ع) است .
نهج البلاغة ، صبحی صالح ، خطبه ۲۲۸ ، ص ۳۵۰ .
ثانیا ً: علی (ع) در خطبه سوم نهج البلاغه، عمر را مجموعهاى از خشونت، سختگیرى، اشتباه و پوزش طلبى می داند
و میگوید:
سوگند به خدا مردم در حکومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رویىها و اعتراضها شدند،و من در این مدت طولانى محنتزا، و عذاب آور، چارهاى جز شکیبایى نداشتم.
ثالثاً : بنا به نقل صحیح مسلم نظر امام علی (ع) در باره ابوبکر و عمر این بود که آنان دروغگو ، گناهکار ، حیلهگر و خیانتکار بودند .
صحیح مسلم : ج ۵ ص ۵۲ ح ۴۴۶۸٫
۵ . چرا حضرت علی حتی در ایام خلافت و حکومت خود هیچگاه از شهادت همسر خود توسط عمر یادی نکرد ؟
اولاً: در خطبه ۲۰۳ نهج البلاغه آمده که علی (ع) به هنگام دفن حضرت زهرا (س) فرمود:
أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ
از این پس اندوه من جاودانه، و شبهایم، شب زنده دارى است، تا آن روز که نزد خدا بروم .
ثانیاً: علی (ع) در دوران حکومتش نزد سلیم بن قیس از شهادت حضرت زهرا یاد کرد و فرمود:فاطمه (س) از دنیا رفت در حالى که اثر تازیانه در بازویش مانند بازوبند باقى مانده بود.کتاب سلیم بن قیس ، ص۶۷۴ .
ثالثاً: ابن عباس میگوید:علی (ع) در جنگ صفین از کتابى که به املای پیامبرو به خط خودش بود برایم خواند که چگونه حضرت زهرا علیها السّلام شهید مىشود
کتاب سلیم بن قیس الهلالی ، ص۹۱۵ .
۶٫ چرا حضرت علی (ع) سه تن از فرزندان خویش را به نامهای ابوبکر ، عمر ، عثمان نامگذاری کرد ؟
اولاً : این نامها آن زمان مرسوم بود، ابن حجر عسقلانی در الإصابة نام ۲۱ نفر از صحابه را میآورد که اسم آنها عمر و ۲۶ نفر عثمان و سه نفر ابوبکر بوده .
ثانیاً : نام برخی از اصحاب ائمه (ع) ، یزید بن حاتم ، یزید بن عبد الملک ، یزید بن عمر بن طلحه و … . آیا آنها به خاطر علاقه به یزید بن معاویه ، بود؟ .
ثالثاً : ابوبکر که کنیه یکی از فرزندان علی (ع) هست ، نام او محمد بوده.
التنبیه والاشراف ص ۲۹۷، الارشاد ج ۱ ص ۳۵۴ .
و حضرت به خاطر علاقه خود به عثمان بن مظعون ، نام فرزندش را عثمان گذاشت.
مقاتل الطالبیین ، ص ۵۵ و تقریب المعارف ، ص ۲۹۴٫
و عمر بن الخطاب به دلیل خشونت ذاتی که داشته ، نام فرزند علی (ع) را همنام خود قرار داد
وکان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علیّ بإسمه .
أنساب الأشراف ج ۱ ص ۱۹۲، تهذیب التهذیب ج ۷ ص ۴۲۷٫
هم چنین نام تعدادی از مسلمانان را نیز تغییر داد.
اسدالغابة ج ۳ ص ۲۸۴، طبقات ج ۶ ص ۷۶ ، الاصابة ج ۵ ص۴۷۲٫
رابعاً : اگر نامگذاری نشانه روابط خوب هست ، چرا خلفاء هیچ کدام از فرزندان خود را علی وحسن و حسین (ع) نامگذاری نکردند.
۷٫ راستی چرا حضرت علی دختر خود به نام ام کلثوم را از همان همسر شهیدش بدنیا آمده بود ، به نکاح قاتل همسر خود درآورد ؟
اولاَ: وقتی علی (ع) از دادن دخترش به عمر مخالفت کرد، عمر به عباس عموی پیامبر گفت اگر علی به من دختر ندهد دو نفر را وادار می کنم که به دروغ شهادت دهند که علی دزدی کرده و دستش را قطع می کنم.
کافی ، ج ۵ ، ص ۳۴۶ .
ثانیاً: هیثمی از علمای بزرگ اهل سنت نوشته اشت: در برابر اعتراض عقیل به این ازدواج ، علی (ع) خطاب به عباس فرمود:
درة عمر أحرجته الی ماتری
خشونت عمر باعث این کاری که می بینی گردید.
مجمع الزوائد ج ۴ ص ۲۷۲، معجم کبیر ج ۳ص۴۵٫
ثالثاً: علمای اهل سنت نوشته اند:
عمر بن خطاب قبل از ازدواج با ام کلثوم ، ساق پایش را لمس میکند و او را در بغل گرفت و بوسید. وام کلثوم از این کار زشت، عصبانی شد و به وی گفت: اگر تو خلیفه نبودی، دماغت را می شکستم، چشمت را کور می کردم
الاصابه، ابن حجر: ۸/۴۶۴ و سیر أعلام النبلاء، ذهبی:۳/۵۰۱٫ تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج ۶، ص ۱۸۰٫
اگر این قضیه صحت داشته باشد، باید طرفداران خلیفه پاسخ دهند که آیا درست است که حاکم اسلامی که باید حافظ ناموس ملت باشد، خود با ناموس مردم این چنین کند؟
سبط ابن جوزی از علمای اهل سنت می گوید:
وهذا قبیح والله، ثمّ بإجماع المسلمین لایجوز لمس الأجنبیّة فکیف ینسب عمر إلى هذا ؟
به خدا سوگند این کاری که از عمر نقل می کنند، قبیح است دست زدن به دختر نامحرم حرام است …
تذکرة خواص الأمة : ۳۲۱٫
۸ . چرا حضرت امام حسن و امام حسین (ع) مادام العمر از شهادت مادرشان توسط عمر یادی نکردند؟ در هیچ یک از منابع شیعه و سنی در این باره مطلبی وجود ندارد .
اولاً: امام حسن (ع) در مناظرهای که با معاویة و دار ودسته وی داشت ، خطاب به مغیرة بن شعبة فرمود:
تو همان هستى که فاطمه دخت گرامى رسول خدا (ص) را کتک زدى ؛ تا آنجا که خون آلود شد و فرزندی که در رحم داشت سقط کرد.
احتجاج طبرسی ، ج۱، ص ۲۷۸٫
ثانیاً: امام حسین (ع) نقل می کند که امام علی (ع) در هنگام دفن فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود :
بر این مصیبت بزرگ همچون مادرى که فرزند از دست داده مىنالیدم . یا رسول الله ! در محضر خداوند دخترت مخفیانه به خاک سپرده شد، حقّش را به زور گرفتند ، و آشکارا از ارث خود محروم گشت، و حال آن که هنوز از رحلت تو دیرى نپائیده و یاد تو فراموش نگشته است .
الکافی ج ۱ ص ۴۵۸ و الأمالی ، المفید – ص ۲۸۲ .
ثالثاً: آیا در عصری که عمر بن خطاب به بهانه جلوگیری از گریه بر میت تازه گذشته ، شبانه و بدون اجازه وارد خانه مردم میشود و زنها را کتک زده و حجاب از سر آنها بر میدارد ، میتوان مجلس عزاداری برپا کرد؟
المصنف ، عبد الرزاق ج ۳ ، ص ۵۵۷ .
۹ . چرا مردم مدینه در قبال قتل دختر پیامبر ص سکوت کرده و هیچ اقدامی نکردند؟
اولاً: آیا عمل مردم مدینه ملاک حقانیت است یا عمل امیر المؤمنین (ع) ؟پیامبر اکرم (ص) فقط در حق علی فرموده :
علی مع الحق والحق مع علی
علی با حق و حق با علی است .
تاریخ بغداد:۱۴/۳۲۲ ومجمع الزوائد :۷/۲۳۷٫
ثانیاً: مگر مردم مدینه نبودند که در برابر کشتن عثمان و تعرض به همسر او عکس العملی از خود نشان ندادند واجازه ندادند جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند و مجبور شدند او را در قبرستان یهود دفن کنند تا معاویه در زمان حکومتش قبرستان یهود را به قبرستان بقیع متصل ساحت.
تاریخ طبری ج ۳ ص ۴۶۸ و۴۳۸٫
۱۰٫ چرا شما تا چند سال پیش از جریان شهادت بی خبر و فراموش بودید و الآن بیادتان آمد؟ تقویمهای پیش ۱۳۷۲ .
اولاً : جوینی از علمای اهل سنت و استاد مورد تأیید ذهبی از رسول اکرم (ص) قضیه غصب حق فاطمه زهرا و شکستن پهلوی آن حضرت وسقط محسن او و شهید نمودن آن بزرگوار را نقل می کند.
فرائد السمطین ، ج۲ ، ص۳۴ و۳۵ .
ثانیاً : حضرت علی (ع) به هنگام دفن فاطمه (س) فرمود:
وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا .
به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو چگونه در ستمکارى بر او اجتماع کردند، از فاطمه علیها السّلام بپرس، و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر، که هنوز روزگارى سپرى نشده، و یاد تو فراموش نگشته است.
نهج البلاغه خطبه ۲۰۲٫
ثالثاً: در بند ۸ سخن امام حسن و حسین (ع) در باره شهادت حضرت زهرا نقل شد.
رابعاً: کلینی از امام کاظم (ع) نقل می کند که فرمود:
إِنَّ فَاطِمَةَ (علیها السلام ) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ …
فاطمه صدیقه و شهیده بود.
کافی ج۱، ص ۴۵۸ .
خامساً: در طول تاریخ همه ساله ایام فاطمیه، شیعیان به مناسبت شهادت حضرت زهرا مراسم عزاداری اقامه می کردند و بعد از انقلاب هم این مراسم در بیوت مراجع عظام و رهبری اقامه می شود.
سادساً: امام خمینی (ره) روز ۱۸ اسفند ۱۳۶۰ (۱۳ جمادى الاول ۱۴۰۲٫) فرمودند: من هم وفات و شهادت بانوى بزرگ اسلام را بر همه مسلمین و بر شما برادران عزیز ارتشى، سپاهى و بسیج و بر حضرت بقیة اللَّه- ارواحنافداء- تسلیت عرض مىکنم.
صحیفه امام/ ۱۶/۸۷٫
سابعاً: شهرستانی ، از علمای اهل سنت مینویسد :
عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ( علیها السلام) ضربه زد که منجر به سقط شدن نوزاد وی از شکمش شد . عمر ، فریاد می زد این خانه را با هر که در آن است به آتش بکشید ؛ و در خانه به جز علی و فاطمه و حسن و حسین کسی نبود » .
الملل والنحل ، شهرستانی ، ص۸۳ .
سابعاً: ابن تیمیه حرانی ، قضیه هجوم به خانه فاطمه را قبول میکند ولی با توجه به عنادی که دارد به فکر توجیه آن بر می آید.
منهاج السنة ، ج۴ ، ص۲۲۰ .
گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
نوروز در کلام اهل بیت علیهم السلام
در بین احادیثی که درباره نوروز وجود دارد دو حدیث معروفتر از بقیه هستند که یکی از آنها از معلی بن خنیس روایت شده که اخباری را ارائه می دهد و دیگری که در کتاب دعائم الإسلام مطرح شده که به آداب هدیه دادن و هدیه گرفتن اشاره دارد . ما عین روایت اول را خدمت عزیزان عرض خواهیم کرد:
عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیسٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع یوْمَ النَّیرُوزِ فَقَالَ أَ تَعْرِفُ هَذَا الْیوْمَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک هَذَا یوْمٌ تُعَظِّمُهُ الْعَجَمُ وَ تَتَهَادَى فِیهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ ع وَ الْبَیتِ الْعَتِیقِ الَّذِی بِمَکةَ مَا هَذَا إِلَّا لِأَمْرٍ قَدِیمٍ أُفَسِّرُهُ لَک حَتَّى تَفْهَمَهُ قُلْتُ یا سَیدِی إِنْ عُلِمَ هَذَا مِنْ عِنْدِک أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ یعِیشَ أَمْوَاتِی وَ تَمُوتَ أَعْدَائِی فَقَالَ یا مُعَلَّى إِنَّ یوْمَ النَّیرُوزِ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی أَخَذَ اللَّهُ فِیهِ مَوَاثِیقَ الْعِبَادِ أَنْ یعْبُدُوهُ وَ لَا یشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ أَنْ یؤْمِنُوا بِرُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ وَ أَنْ یؤْمِنُوا بِالْأَئِمَّةِ ع وَ هُوَ أَوَّلُ یوْمٍ طَلَعَتْ فِیهِ الشَّمْسُ وَ هَبَّتْ فِیهِ الرِّیاحُ وَ خُلِقَتْ فِیهِ زَهْرَةُ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی اسْتَوَتْ فِیهِ سَفِینَةُ نُوحٍ عَلَى الْجُودِی وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی حَمَلَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ص عَلَى مَنْکبِهِ حَتَّى رَمَى أَصْنَامَ قُرَیشٍ مِنْ فَوْقِ الْبَیتِ الْحَرَامِ فَهَشَمَهَا وَ کذَلِک إِبْرَاهِیمُ ع وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی أَمَرَ النَّبِی ص أَصْحَابَهُ أَنْ یبَایعُوا عَلِیاً ع بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی وَجَّهَ النَّبِی ص عَلِیاً ع إِلَى وَادِی الْجِنِّ یأْخُذُ عَلَیهِمُ الْبَیعَةَ لَهُ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی بُویعَ فِیهِ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فِیهِ الْبَیعَةَ الثَّانِیةَ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی ظَفِرَ فِیهِ بِأَهْلِ نَهْرَوَانَ وَ قَتَلَ ذَا الثُّدَیةِ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی یظْهَرُ فِیهِ قَائِمُنَا وَ وُلَاةُ الْأَمْرِ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی یظْفَرُ فِیهِ قَائِمُنَا ع بِالدَّجَّالِ فَیصْلِبُهُ عَلَى کنَاسَةِ الْکوفَةِ وَ مَا مِنْ یوْمِ نَیرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِیهِ الْفَرَجَ لِأَنَّهُ مِنْ أَیامِنَا وَ أَیامِ شِیعَتِنَا حَفِظَتْهُ الْعَجَمُ وَ ضَیعْتُمُوهُ أَنْتُمْ وَ قَالَ إِنَّ نَبِیاً مِنَ الْأَنْبِیاءِ سَأَلَ رَبَّهُ کیفَ یحْیی هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ الَّذِینَ خَرَجُوا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیهِ أَنْ یصُبَّ الْمَاءَ عَلَیهِمْ فِی مَضَاجِعِهِمْ فِی هَذَا الْیوْمِ وَ هُوَ أَوَّلُ یوْمٍ مِنْ سَنَةِ الْفُرْسِ فَعَاشُوا وَ هُمْ ثَلَاثُونَ أَلْفاً فَصَارَ صَبُّ الْمَاءِ فِی النَّیرُوزِ سُنَّةً الْخَبَرَ ( مستدرک الوسائل ج : ۶ ص : ۳۵۳ ، بَابُ اسْتِحْبَابِ صَلَاةِ یوْمِ النَّیرُوزِ وَ الْغُسْلِ فِیهِ وَ الصَّوْمِ وَ لُبْسِ أَنْظَفِ الثِّیابِ وَ الطِّیبِ وَ تَعْظِیمِهِ وَ صَبِّ الْمَاءِ فِیهِ ) .
از معلی بن خنیس روایت است که گفت : به محضر امام صادق علیه السلام در روز نوروز وارد شدم که فرمود:
می دانی امروز چه روزی است ؟ گفتم : فدایتان شوم ، این روز روزی است که عجم آن را بزرگ می دارند و در آن هدیه می دهند .ابوعبدالله صادق علیه السلام گفت :
قسم به بیت عتیقی که در مکه است ( کعبه ) این نیست مگر برای امری قدیمی که آن را برایت می گویم تا آن را بفهمی . گفتم : ای سید من! اگر این از جانب شما آموخته شود برای من دوست داشتنی تر است از اینکه اموات من زندگی کنند و دشمنان من بمیرند .
پس حضرت فرمود :
ای معلی ! روز نوروز روزی است که:
۱٫ الله از بندگان پیمان گرفت که او را عبادت کنند و بر او شریکی قرار ندهند
۲٫ به رسل و حججش ایمان آورند و به ائمه علیهم السلام ایمان آورند
۳٫ اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده و بادها در آن وزیدن گرفته اند و زینت زمین در این روز آفریده شده
۴٫ روزی است که کشتی نوح بر کوه جودی استقرار یافت
۵٫ روزی است که در آن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین را بر شانه هایش گذاشت تا بتهای قریش را از بالای بیت الحرام سنگ زند و بشکند و همینطور است درباره ابراهیم علیه السلام
۶٫ روزی است که نبی صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابش امر کرد که با علی علیه السلام به اسم امیرالمؤمنین بیعت کنند و در آن روز بیعت دوم واقع شد
۷٫ آن روزی بود که علی علیه السلام به اهل نهروان ظفر یافت و ذوثدیه ( صاحب دو پستان ) را کشت
۸٫ روزی است که قائم ما و ولاة الأمر ظهور می کنند و آن روزی است که قائم ما علیه السلام بر دجال ظفر می یابد و او را در زباله دانی کوفه به دار می کشد و روز نوروزی نیست مگر اینکه ما در آن در پی فرج هستیم برای اینکه آن روز از ایام ما و ایام شیعه ماست که عجم آن را حفظ کرده در حالی که شما آن را ضایع کردید .
و فرمود : نبی ای از انبیاء از پروردگارش سؤال کرد که چگونه این قومی را که خارج شده اند زنده می کند که خداوند به او وحی کرد که بر قبور آنان آب بپاشد. در این روز که اولین روز از سال ایرانیان است پس زنده شدند و زندگی کردند در حالی که تعدادشان سی هزار نفر بود و بدین سان پاشیدن آب در نوروز سنت شد .
( مستدرک الوسائل ج : ۶ ص : ۳۵۳ ، بَابُ اسْتِحْبَابِ صَلَاةِ یوْمِ النَّیرُوزِ وَ الْغُسْلِ فِیهِ وَ الصَّوْمِ وَ لُبْسِ أَنْظَفِ الثِّیابِ وَ الطِّیبِ وَ تَعْظِیمِهِ وَ صَبِّ الْمَاءِ فِیهِ ) .
برخی از احادیث دیگر در مورد نوروز :
پیامبرصلی الله علیه وآله :
فَنَیرِزُوا إن قَدَرتُم کُلَّ یَومٍ یَعنی تَهادَوا و تَواصَلُوا فِی اللَّهِ
اگر میتوانید هر روز را نوروز کنید ؛ یعنی در راه خدا به یکدیگر هدیه بدهید و با یکدیگر پیوند داشته باشید
دعائم الإسلام ، ج ۲ ، ص ۳۲۶
امام صادقعلیه السلام :
نَیروزُنا کُلُّ یَومٍ
هر روز ما نوروز است
کتاب من لایحضره الفقیه ، ج ۳ ، ص۳۰۰
امام صادقعلیه السلام :
یَومُ النَّیروزِ هُوَ الیَومُ الَّذی یَظهَرُ فیهِ قائِمُنا أهلَ البَیتِ
نوروز ، روزی است که قائم ما اهل بیت در آن ظهور میکند
بحار الأنوار ، ج ۵۲ ، ص ۲۷۶
امام صادقعلیه السلام :
إذا کانَ یَومُ النَّیروزِ فَاغْتَسِل وَ البَسْ أنظَفَ ثِیابِکَ
هرگاه نوروز فرار رسید ، غسل کن و پاکیزهترین لباسهایت را بپوش
وسائل الشیعه ، ج ۵ ، ص ۲۸۸
امام صادق علیه السلام :
ما مِن یَومِ نَیروزٍ إلاّ و نَحنُ نَتَوقَّعُ فِیهِ الفَرَجَ لأِنَّهُ مِن أیّامِنا و أیّامِ شِیعَتِنا
هیچ نوروزینیست مگر آنکه ما در آن روز منتظر فرج [ظهور قائم آلمحمّدصلی الله علیه وآله] هستیم ؛ چرا که نوروز از روزهای ما و شیعیان ما است
مستدرک الوسائل ، ج ۶ ، ص ۳۵۲
امام علی علیه السلام :
کُلُّ یَومٍ لا یُعصَی اللَّهُ فیهِ فَهُوَ عِیدٌ
هر روزی که در آن خداوند نافرمانی نشود ، عید است
نهجالبلاغه ، حکمت ۴۲۸
از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود:
در نوروز غسل کن و تمیزترین لباسهاى خود را بپوش و به بهترین عطر خود را خوشبو کن و این روز را روزه بگیر.
(وسایل الشیعه، ج ۸، ص ۱۷۲ و ؛۱۷۳ میزان الحکمه، ج ۷، ص ۱۳۳)
و به استناد این دستور بسیارى از فقها همچون: مرحوم نائینى، صاحب جواهر، آیت الله حکیم و امام خمینى(ره) غسل روز عید نوروز را به عنوان یک تکلیف مستحبى و یک دستور اخلاقى و بهداشتى مورد توصیه قرار دادهاند.
تحریرالوسیله، ج ۱، ص؛۹۵ جواهر، ج۵، ص۴۱
شیخ طوسى(ره) فرموده است:
نماز ظهر و عصر روز نوروز را که خواندى چهار رکعت نماز با دو سلام (دو رکعت دو رکعت) مى خوانى رکعت اول پس از حمد ده بار سوره «قدر» رکعت دوم پس از حمد ده بار سوره «کافرون» رکعت سوم پس از حمد ده بار سوره «توحید» رکعت چهارم پس از حمد ده بار سوره «ناس» و «فلق» (معوذتین). و در پایان نماز سجده شکر بجاآور و در آن دعاکن تا خداوند گناهان ۵۰ ساله ات را ببخشد.
سى مقاله،رضااستادى،انتشارات اسلامى،ص۳۷۶
هدیه و عیدى دادن از رسوم معمول عیدهاست و در میان مردم معمول بوده است. در روایتى آمده است که شخصى هدیه اى براى امام على(ع) آورد و عرض کرد: این هدیه به مناسبت نوروز است. حضرت فرمود: «نیروزناکل یوم»؛ هر روز براى ما نوروز و روز نوى است.
اى خواجه چه جویى زشب قدر نشانى هرشب شب قدر است اگر قدر بدانى
آقاى رحیمیان در کتاب سایه آفتاب مى نویسد: در روز عید نوروز به خدمت امام خمینى(ره) رسیدیم. حضرت امام با نشاطتر از روزهاى گذشته و متبسم و با قباى نو وارد شدند و به افراد حاضر چندبار «مبارک باشد.» گفتند. سپس خودشان سراغ سکه هاى یک ریالى را گرفتند و در کف دست قرار دادند. افراد حاضر نیز بعد از دست بوسى هر کدام چند عدد برداشتند. مشابه این برنامه در نوروز سالهاى دیگر نیز تکرار مى شد. منتهى در این باب مى بایست از افراط و تفریط و اجحاف و تکلف خوددارى شود .
صحیفه نور، ج ۱۶، ص ۸۰
روزه گرفتن در عید نوروز یکى دیگر از دستورهاى اسلامى مطلوب و مستحب در این روز است. امام صادق(ع) با عبارت «تکون ذلک الیوم صائما» آن رابیان داشته است. امام خمینى(ره) و سید محمد کاظم یزدى و بسیارى از فقهایى که برکتابهاى آنان حاشیه نوشته اند، روزه گرفتن مستحبى نوروز را مورد سفارش و تإیید قرار دادهاند.
بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۱۰۱
با بررسى سطحى در فرهنگ عرب به این نکته پى خواهیم برد که عربها بیش از هر قوم و ملتى نسبت به زنان، سخت داراى غیرت بودند و زیر بار ننگ و عار نمىرفتند؛ تا جائى که یک یهودى از قبیله بنى قینقاع را به خاطر اهانت به زن مسلمان کشتند و…
با این وجود چگونه مىتوان پذیرفت که عمر بن خطاب یک زن را؛ آن هم فاطمه زهرا، جگر گوشه رسول خدا (ص) را کتک زده باشد و مردم با غیرت عرب هیچ واکنشى از خود نشان نداده باشند!
یکى از خصلتهاى عرب جاهلى بدون تردید زنده به گور کردن دختران بود که هم قرآن بر آن صحه گذاشته است وهم شواهد زنده تاریخى آن را تأیید مىکند.
اکنون سؤال ما این است که این غیرتى که شما آن را با آب و تاب نقل مىکنید، هنگام دفن دخترانشان کجا رفته بود؟ خداوند کریم با یادآورى این قضیه تلخ مىفرماید:
وَإِذَا الْمَوْءُدَةُ سُئلَت. بِأَىِّ ذَنبٍ قُتِلَت. تکویر / ۸ و ۹٫
و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به کدامین گناه کشته شدند؟!.
محمد بن جریر طبرى در تفسیرش مىنویسد:
حدثنا بشر، قال: ثنا یزید، قال: ثنا سعید، عن قتادة وإذا الموؤودة سئلت: هی فی بعض القراءات: سألت بأی ذنب قتلت؟ لا بذنب، کان أهل الجاهلیة یقتل أحدهم ابنته، ویغذو کلبه، فعاب الله ذلک علیهم.
مردم زمان جاهلیت دخترانشان را مىکشتند و سگها را پرورش مىدادند، خداوند این عمل را براى آنها زشت شمرده است.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای ۳۱۰هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج ۳۰، ص ۷۲، ناشر: دار الفکر، بیروت – ۱۴۰۵هـ
قرطبى مىنویسد:
قوله تعالى: وإذا الموؤودة سئلت. بأی ذنب قتلت الموؤودة المقتولة،وهی الجاریة تدفن وهی حیة، سمیت بذلک لما یطرح علیها من التراب، فیوءودها أی یثقلها حتى تموت.
موؤودة، به معناى کشته شده است که کنایه از دختران زنده به گور شده مىباشد و به این جهت این نام را بر آن گذاشتهاند که آن قدر خاک روى بدنشان مىریختند تا سنگین شوند و بمیرند.
الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱، الجامع لأحکام القرآن، ج ۱۹، ص ۲۳۲، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
ابن کثیر سلفى دمشقى مىنویسد:
وإذا الموؤودة سئلت بأی ذنب قتلت “ وقد کانوا أیضا یقتلون الأولاد من الاملاق وهو الفقر أو خشیة الاملاق أن یحصل لهم فی تلف المال.
مردم زمان جاهلیت گاهى از ترس فقر فرزندانشان را مىکشتند و یا این که مىترسیدند با کمبود آذوقه روبرو شوند، فرزندانشان را مىکشتند.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)،تفسیر القرآن العظیم، ج ۲، ص ۱۸۱، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۱هـ.
و نیز مىنویسد:
والموؤدة: هی التی کان أهل الجاهلیة یدسونها فی التراب کراهیة البنات.
موؤوده، همان دختران زنده به گور شدهاى هستند که مردم جاهلى انجام مىدادند؛ چون از فرزند دختر بدشان مىآمد.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)،تفسیر القرآن العظیم، ج ۴، ص ۴۷۸، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۱هـ.
و در ادامه این داستان را نقل مىکند:
قال قدم قیس بن عاصم على رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال یا رسول الله: إنی وأدت اثنتی عشرة ابنة لی فی الجاهلیة أو ثلاث عشرة قال ” أعتق عددهن نسما.
قیس بن عاصم بر رسول خدا (ص) وارد شد و گفت: اى رسول خدا! من در زمان جاهلیت دوازده یا سیزده دختر از دخترانم را زنده به گور کردم. پیامبر خدا (ص) فرمود: باید به تعداد آنان بنده آزاد کنی.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)،تفسیر القرآن العظیم، ج ۴، ص ۴۷۹، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۱هـ.
همان اعرابى که این همه از غیرت آنها تعریف و تمجید مىشود و غیرت آنان را مانع کتک زدن دختران و زنان مىدانند، در حادثه خونین سال ۶۱هجری، ودر قضیه شهادت ریحانة الرسول امام حسین علیه السلام در سرزمین کربلا، دختران رسول خدا صلى الله علیه وآله را با فجیعترین وضع کتک زدند.
آیا در این فاجعه غمناک چیزى به نام غیرت در میان اعراب وجود نداشت، یا در زمان کتک زدن دختران رسول خدا صلى الله علیه وآله فراموش کرده بودند که عرب هستند و غیرتشان باید مانع کتک زدن زنان و دختران شود؟!
شیخ صدوق رضوان الله تعالى علیه به نقل از فاطمه دختر امام حسین علیه السلام مىنویسد:
قَالَ دَخَلَتِ الْغَانِمَةُ [الْعَامَّةُ] عَلَیْنَا الْفُسْطَاطَ وَأَنَا جَارِیَةٌ صَغِیرَةٌ وَفِی رِجْلِی خَلْخَالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ یَفُضُّ الْخَلْخَالَیْنِ مِنْ رِجْلِی وَهُوَ یَبْکِی فَقُلْتُ مَا یُبْکِیکَ یَا عَدُوَّ اللَّهِ فَقَالَ کَیْفَ لا أَبْکِی وَأَنَا أَسْلُبُ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ لا تَسْلُبْنِی قَالَ أَخَافُ أَنْ یَجِیءَ غَیْرِی فَیَأْخُذَهُ قَالَتْ وَانْتَهَبُوا مَا فِی الْأَبْنِیَةِ حَتَّى کَانُوا یَنْزِعُونَ الْمَلاحِفَ عَنْ ظُهُورِنَا.
فاطمه دختر امام حسین علیه السلام مىگوید: غارتگران به خیمه ما هجوم کردند و من دختر خردسالى بودم و خلخال طلا به پایم بود. مردى آنها را مىربود و مىگریست، گفتم: دشمن خدا چرا گریه مىکنى؟ گفت: چرا گریه نکنم که دختر رسول خدا را غارت مىکنم. گفتم: مرا واگذار. گفت: مىترسم دیگرى آن را برباید. فرمود: هر چه در خیمههاى ما بود غارت کردند تا اینکه چادر از سر ما برداشتند.
الصدوق، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الأمالی، ص۲۲۹، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة – مؤسسة البعثة مرکز الطباعة والنشر فی مؤسسة البعثة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
حمید بن مسلم، یکى از شاهدان حادثه مىگوید:
قَالَ حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَرَى الْمَرْأَةَ مِنْ نِسَائِهِ وَ بَنَاتِهِ وَ أَهْلِهِ تُنَازَعُ ثَوْبَهَا عَنْ ظَهْرِهَا حَتَّى تُغْلَبَ عَلَیْهِ فَیُذْهَبَ بِهِ مِنْهَا.
به خدا من زنى از خاندان آن جناب را دیدم که جامهاش را به تن نگه مىداشت که نبرند و در این باره پافشارى مىکرد؛ ولى سرانجام به زور از تنش کشیده و بردند.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفای۴۱۳ هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۳، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة، ۱۴۱۴هـ – ۱۹۹۳ م.
و در باره کتک زدن زنان در روز عاشورا، مىتوانید به روایتى که علامه مجلسى رضوان الله تعالى علیه در بحار الأنوار، ج۴۵، ص۶۱ نقل کرده است، مراجعه فرمایید.
اگر واقعاً غیرت عرب مانع از آن مىشود که زنان را کتک بزنند، پس چرا سمیه، مادر عمار یاسر را نه تنها کتک زدند؛ بلکه آن قدر شکنجه کردند که در زیر شکنجه به شهادت رسید؟ ابن حجر عسقلانى در الإصابة مىنویسد:
( ۱۱۳۴۲ ) سمیة بنت خباط… والدة عمار بن یاسر کانت سابعة سبعة فی الاسلام عذبها أبو جهل وطعنها فی قبلها فماتت فکانت أول شهیدة فی الاسلام… عذبها آل بنی المغیرة على الاسلام وهی تأبى غیره حتى قتلوها وکان رسول الله صلى الله علیه وسلم یمر بعمار وأمه وأبیه وهم یُعذّبون بالأبطح فی رمضاء مکة فیقول صبرا یا آل یاسر موعدکم الجنة.
سمیه دختر خباط… مادر عمار یاسر هفتمین کسى است که اسلام آورد، ابوجهل او را اذیت مىکرد و آن قدر نیزه بر پایین شکمش زد تا به شهادت رسید، و او نخستین زن شهید در اسلام است. آل بنومغیره، چون مسلمان شده بود و دست بردارد نبود او را آزار و اذیت کردند؛ تا کشته شد. رسول خدا (ص)، منظره شکنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مکه مىدید و مىفرمود: اى خاندان یاسر! صبور باشید که وعدهگاه شما بهشت است.
العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج ۷، ص ۷۱۲، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۲ – ۱۹۹۲٫
با بررسى سطحى در زندگى عمر بن خطاب، به این نکته پى خواهیم برد که وى در هیچ یک از دورههاى زندگیاش رفتار شایستهاى با زنان نداشته است؛ چه آن زمان که مشرک بود، چه آن زمان که مسلمان شد و چه آن زمان که بر مردم حکومت مىکرد.
موارد متعددى مىتوان براى هر یک از این موارد ذکر کرد؛ ولى به اختصار به چند مورد اشاره مىکنیم.
برخى از عالمان اهل تسنن؛ از جمله شمس الدین ذهبى در تاریخ الإسلام، محمد بن سعد در الطبقات الکبرى و… نقل کردهاند که پس از اطلاع عمر بن خطاب از اسلام آوردن داماد و خواهرش، به خانه آنها آمد و شوهر خواهرش را مورد ضرب و شتم قرار داد، خواهرش براى دفاع از شوهرش مداخله کرد، عمر چنان با مشت به صورت او کوبید که خون از تمام صورتش جارى شد.
فمشى عمر فأتاهما وعندهما خباب فلما سمع بحس عمر توارى فی البیت فدخل فقال: ما هذه الهینمة؟ وکانوا یقرءون طه قالا: ما عدا حدیثا تحدثناه بیننا قال: فلعلکما قد صبأتما؟ فقال له ختنه: یا عمر إن کان الحق فی غیر دینک؟ فوثب علیه فوطئه وطئا شدیدا فجاءت أخته لتدفعه عن زوجها فنفحها نفحة بیده فدمی وجهها.
عمر نزد آن دو (خواهر و همسر خواهرش) رفت؛ خباب نیز آنجا بود و هنگامی که احساس کرد عمر به آن جا مىآید، در خانه پنهان شد؛ عمر گفت: این سر و صداها چیست؟ ـ آنان سوره طه را تلاوت مىکردند ـ پاسخ دادند: چیزى جز سخنانى که به هم مىگفتیم نبود؛ عمر گفت: شاید شما از دین بیرون رفتهاید؟
شوهر خواهرش پاسخ داد: اى عمر؛ اگر حق در غیر دین تو باشد چه خواهى کرد؟
عمر به او حمله کرد و او را لگد کوب نمود، خواهرش آمد تا از شوهرش دفاع کند؛ اما عمر با دست بر صورت او کوبید که صورتش خونین شد.
النمیری البصری، أبو زید عمر بن شبة (متوفای۲۶۲هـ)، تاریخ المدینة المنورة، ج ۱، ص ۳۴۸، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت – ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م؛
البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای۲۷۹هـ)، أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۳۸۶؛
المقدسی الحنبلی، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفای۶۴۳هـ)، الأحادیث المختارة، ج ۷، ص ۱۴۱، تحقیق عبد الملک بن عبد الله بن دهیش، ناشر: مکتبة النهضة الحدیثة – مکة المکرمة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۰هـ؛
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۱، ص ۱۷۴، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م؛
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲ هـ)،المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج ۱۷، ص ۲۵۹، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث – السعودیة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۹هـ .
ابن کثیر دمشقى نیز این گونه نقل مىکند:
فقامت إلیه أخته فاطمة بنت الخطاب لتکفه عن زوجها فضربها فشجها.
فاطمه دختر خطاب آمد تا از شوهرش دفاع کند، عمر آن چنان او را زد که سرش شکست!!!.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)،البدایة والنهایة، ج ۳، ص ۸۰، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
و نیز بزرگان اهل سنت، از آزار و اذیت عمر نسبت به زنان و کنیزانى خبر مىدهند که مسلمان شده بودند :
ومر [ابوبکر] بجاریة بنى مؤمل، حی من بنى عدى بن کعب، وکانت مسلمة، وعمر بن الخطاب یعذبها لتترک الاسلام، وهو یومئذ مشرک، وهو یضربها، حتى إذا مل قال: إنی أعتذر إلیک، إنی لم أترکک إلا ملالة، فتقول: کذلک فعل الله بک.
ابوبکر مىدید که کنیز مسلمان شده از بنو مؤمل از خاندان عدى بن کعب، عمر او را کتک مىزد تا دست از اسلام بردارد و مسلمان بودن را ترک کند (چون عمر هنوز مشرک بود) آن قدر او را زد تا خسته شد، گفت: اگر تو را کتک نمىزنم براى این است که خسته شدهام، از این جهت مرا ببخش. کنیز در پاسخ گفت: بدان که خدا نیز این گونه با تو رفتار خواهد کرد.
الحمیری المعافری، عبد الملک بن هشام بن أیوب أبو محمد (متوفای۲۱۳هـ)، السیرة النبویة، ج ۲، ص ۱۶۱، تحقیق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجیل، الطبعة: الأولى، بیروت – ۱۴۱۱هـ؛
الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفای۲۴۱هـ)، فضائل الصحابة، ج ۱، ص ۱۲۰، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م؛
الکلاعی الأندلسی، أبو الربیع سلیمان بن موسى (متوفای۶۳۴هـ)،الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج ۱، ص ۲۳۸، تحقیق د. محمد کمال الدین عز الدین علی، ناشر: عالم الکتب – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ؛
الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بکر المعروف بالبری (متوفای۶۴۴هـ)الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج ۱، ص ۲۴۴؛
الطبری، أحمد بن عبد الله بن محمد أبو جعفر (متوفای۶۹۴هـ)، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ج ۲، ص ۲۴، تحقیق عیسى عبد الله محمد مانع الحمیری، ناشر: دار الغرب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۶م؛
النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای۷۳۳هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج ۱۶، ص ۱۶۲، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۲۴هـ – ۲۰۰۴م.
شواهدى وجود دارد که عمر بن خطاب، حتى در حضور رسول خدا صلى الله علیه وآله متعرض زنان مسلمان مىشد و آنها را به بهانههاى واهى کتک مىزد.
احمد بن حنبل در مسند خود مىنویسد:
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ… فَلَمَّا مَاتَتْ زَیْنَبُ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الْحَقِی بِسَلَفِنَا الصَّالِحِ الْخَیْرِ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ فَبَکَتْ النِّسَاءُ فَجَعَلَ عُمَرُ یَضْرِبُهُنَّ بِسَوْطِهِ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِیَدِهِ وَقَالَ مَهْلًا یَا عُمَرُ ثُمَّ قَالَ ابْکِینَ وَإِیَّاکُنَّ وَنَعِیقَ الشَّیْطَان….
زینب دختر رسول خدا (ص) از دنیا رفت، فرمود: خداوند او را به سلف صالح عثمان بن مظعون ملحق نمود. زنان با شنیدن این سخن پیامبر (ص) گریستند، عمر با تازیانهاى که در دستش بود در حضور رسول خدا آغاز به کتک زدن زنان نمود که با برخورد تند پیامبر رحمت مواجه شد، حضرت تازیانه را از او گرفت و فرمود: آرام باش، تورا با این زنها چکار؛ بگذار گریه کنند، سپس به زنها فرمود: گریه کنید؛ ولى از نالههاى شیطانى ( ناله هایى که با گناه و اعتراض به خداوند همراه است ) بر حذر باشید….
الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج ۱، ص ۲۳۷، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ)،المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۲۱۰، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م؛
الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای ۱۲۵۵هـ)، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقى الأخبار، ج ۴، ص ۱۴۹، ناشر: دار الجیل، بیروت – ۱۹۷۳؛
المبارکفوری، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم أبو العلا (متوفای۱۳۵۳هـ)،تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، ج ۴، ص ۷۵، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
کسى که این چنین جسور است و در حضور رسول خدا صلى الله علیه وآله زنان مسلمان را کتک مىزند، آیا در زمانى که حکومت در دست او است و چماق به دستانى همچون خالد بن ولید، مغیرة بن شعبة، قنفذ العدوى و… وى را همراهى مىکنند، از کتک زدن زنان خوددارى خواهد کرد؟
در میان زنانى که براى زینب گریه مىکردهاند، به احتمال زیاد از خانواده رسول خدا نیز افرادى بودهاند، و کسى که در حضور رسول خدا متعرض زنان و اهل و عیال آن حضرت مىشود، پس از آن حضرت و در زمانى که مسأله مهم براى او رسیدن به قدرت و تکیه زدن بر مسند خلافت است، آیا جسارتش چند برابر نمىشود؟
محمد بن اسماعیل بخارى در سه جاى از کتابش داستان بیرون رفتن سوده را در تاریکى شب از عائشه نقل مىکند و مىنویسد:
عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ، رضى الله عنها، قَالَتْ خَرَجَتْ سَوْدَةُ بَعْدَ مَا ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا، وَکَانَتِ امْرَأَةً جَسِیمَةً لاَ تَخْفَى عَلَى مَنْ یَعْرِفُهَا، فَرَآهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ یَا سَوْدَةُ أَمَا وَاللَّهِ مَا تَخْفَیْنَ عَلَیْنَا، فَانْظُرِى کَیْفَ تَخْرُجِینَ، قَالَتْ فَانْکَفَأَتْ رَاجِعَةً، وَرَسُولُ اللَّهِ، صلى الله علیه وسلم، فِى بَیْتِى، وَإِنَّهُ لَیَتَعَشَّى. وَفِى یَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّى خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِى فَقَالَ لِى عُمَرُ کَذَا وَکَذَا. قَالَتْ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ ثُمَّ رُفِعَ عَنْهُ وَإِنَّ الْعَرْقَ فِى یَدِهِ مَا وَضَعَهُ فَقَالَ « إِنَّهُ قَدْ أُذِنَ لَکُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِکُنَّ ».
پس از واجب شدن حجاب، سوده همسر رسول خدا (ص) براى انجام کارى از منزل خارج شد و چون زن تنومندى بود، شناخته مىشد، عمر بن خطاب او را دید و گفت: اى سوده از نظر و نگاه ما مخفى نمىمانی، مواظب باش که چگونه بیرون مىروی، سوده برگشت، در آن لحظه رسول خدا (ص) در اتاق من مشغول غذا خوردن بود، سوده وارد شد و گفت: اى پیامبر خدا! از منزل براى کارى بیرون رفتم و عمر به من چنین و چنان گفت. پیک وحى نازل شد، رسول خدا فرمود: به شما اجازه داده شده که براى برآوردن امور و انجام حاجات از منزل خارج شوید.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۱، ص ۶۷، ح۱۴۶، کتاب الوضوء، باب خُرُوجِ النِّسَاءِ إِلَى الْبَرَازِ و ج ۴، ص ۱۷۸۰، ح۴۴۷۹، کتاب التفسیر، باب قَوْلِهِ ( لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ و ج ۴، ص ۱۸۰۰، ح۴۵۱۷، کتاب النکاح، باب خُرُوجِ النِّسَاءِ لِحَوَائِجِهِنَّ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة – بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷٫
چه کسى به عمر اجازه داده است که با مادران مؤمنین این گونه اهانت آمیز صحبت کند؟ مگر نه این که آنان نیز همانند دیگر انسانها مجبور بودند براى انجام بعضى از امور زندگى بیرون بروند و طبق نص روایت، این کار با اجازه نبى مکرم اسلام صورت گرفته بود.
آیا عمر بن الخطاب، غیرتش بیشتر از پیامبر بوده است؟
جالب این است که برخى از عالمان اهل تسنن، این داستان را از مناقب عمر بن خطاب و آزردن امّالمؤمنین سوده را از فضائل بینظیر وى شمردهاند.
آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن در این باره مىنویسد:
وعد الشیعة ما وقع منه رضی الله تعالى عنه فی خبر ابن جریر من المثالب قالوا: لما فیه من سوء الأدب وتخجیل سودة حرم رسول الله صلى الله علیه وسلم وإیذائها بذلک. وأجاب أهل السنة بعد تسلیم صحة الخبر أنه رضی الله تعالى عنه رأى أن لا بأس بذلک لما غلب على ظنه من ترتب الخیر العظیم علیه….
شیعه، عمر را به جهت آنچه از او سر زده است ملامت مىکنند و از عیبهاى او برمىشمرند؛ چون این حرکت وى را بى ادبى به خانواده پیغمبر و خجالت کشیدن همسر رسول خدا (ص) و آزار او مىدانند.
اهل سنت پاسخ دادهاند که: بر فرض که روایت درست باشد؛ ولى او فکر مىکرده است که این حرکت صحیح و باعث برکات خواهد شد.
الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج ۲۲، ص ۷۲، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
آری، احدى غیر از عمر بن خطاب جرأت و توان چنین جسارتى را نداشت. کسى که در زمان حیات نبى مکرم اسلام، همسران او را اذیت مىکند و با جملات اهانت آمیز با آنان صحبت کرده و سبب شرمندگى آنان مىشود، پس از نبى مکرم و در زمانى که حکومت و قدرت در دست او است، آیا از اذیت خاندان رسول خدا صلى الله علیه وآله خوددارى خواهد کرد؟
عمر بن خطاب که خشونت جزء ذات وى شده و در وجود او نهفته بود، سختگیریها و رفتارهاى خشونت آمیزش با زنان در زمان خلافتش شدت بیشترى گرفت؛ تا جائى که اگر یکى از زنان مسلمان را احضار مىکرد، چنان ترس و وحشت او را فرامىگرفت که حتى در مواردى فرزند در رحمشان را از شدت هیبت و خشونت عمر، سقط مىکردند.
در ذیل به چند نمونه اشاره مىکنیم:
عبد الرزاق صنعانى در کتاب المصنف مىنویسد:
أَرْسَلَ عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ إِلى امْرَأَةٍ مُغِیبَةٍ کَانَ یُدْخَلُ عَلَیْهَا، فَأَنْکَرَ ذالِکَ، فَأَرْسَلَ إِلَیْهَا، فَقِیلَ لَهَا: أَجِیبِی عُمَرَ، فَقَالَتْ: یَا وَیْلَهَا مَا لَهَا وَلِعُمَرَ! فَبَیْنَمَا هِیَ فی الطَّرِیقِ فَزِعَتْ، فَضَرَبَهَا الطَّلْقُ، فَدَخَلَتْ دَارَاً فَأَلْقَتْ وَلَدَهَا، فَصَاحَ الصَّبِیُّ صَیْحَتَیْنِ ثُمَّ مَاتَ.
عمر زنى را که نزد وى رفت و آمد بود احضار کرد، آن زن پس از شنیدن خبر فریاد زد: واى بر من مرا با عمر چکار! در بین راه که مىآمد ناگهان درد زایمان آن زن را فرا گرفت، واردخانهاى شد، فرزندش را به دنیا آورد؛ اما آن کودک دو بار فریاد زد و مرد.
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۹، ص ۴۵۸، ح۱۸۰۱۰، باب من أفزعه السلطان، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۳هـ.
قطعیت این مطلب از دیدگاه عالمان اهل تسنن آن چنان بوده است که حتى در کتابهاى فقهى نیز به آن استناد کردهاند.
محیى الدین نووى در المجموع مىنویسد:
( فصل ) وان بعث السلطان إلى امرأة ذکرت عنده بسوء ففزعت فألقت جنینا میتا وجب ضمانه لما روى ( أن عمر رضی الله عنه أرسل إلى امرأة مغیبة کان یدخل علیها، فقالت یا ویلها مالها ولعمر، فبینا هی فی الطریق إذا فزعت فضربها الطلق، فألقت ولدا فصاح الصبی صیحتین ثم مات.
اگر از زنى نزد حاکم و فرماندهى بدگویى کرده و وى را متهم کنند، سپس حاکم کسى را نزد وى به فرستد تا وى را احضار کنند و آن زن از ترس، فرزند در رحمش را سقط نماید، بر حاکم است که دیه وى را بپردازد؛ زیرا روایت شده است که به عمر خبر دادند: زنى مردان نزد وى رفت و آمد مىکنند، عمر کسى را مأمور کرد تا زن را احضار کند، هنگامى که شنید گفت: مرا با عمر چه کار؟ در بین راه که مىآمد، از شدت ترس درد زایمان وى را گرفت و فرزندش را به دنیا آورد، طفل سقط شده دوبار فریاد زد و مرد.
و در ادامه مىنویسد:
( مسألة ) إذا بعث السلطان إلى امرأة ذکرت عنده بسوء وکانت حاملا ففزعت فأسقطت جنینها وجب على الامام ضمانه. وقال أبو حنیفة لا یجب….
وقال أحمد: تجب الدیة فی المرأة أیضا لأنها نفس هلکت بارساله إلیها فضمنها کجنینها، أو نفس هلکت بسببه فغرمها، کما لو ضربها فماتت.
اگر زنى پیش حاکم و خلیفه از کار زشت وى شکایت کنند، و آن زن باردار باشد و جنینش را سقط کند، بر امام مسلمین واجب است دیه وى را بپردازد، این فتوا از ابوحنیفه است. و احمد پیشواى حنبلیها گفته است: افزون بر طفل براى زن هم باید دیه بدهند؛ چون حاکم او را احضار کرده است؛ پس ضامن حفظ زن هم هست؛ مانند آن که زن را بزنند و او به میرد.
النووی، أبی زکریا محیی الدین (متوفای۶۷۶ هـ)، المجموع، ج ۱۹، ص ۱۲، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، التکملة الثانیة.
و نیز ابن قدامه مقدسی، فقیه مشهور حنابله مىنویسد:
( فصل ) إذا بعث السلطان إلى امرأة لیحضرها فأسقطت جنینا میتا ضمنه لما روی أن عمر رضی الله عنه بعث إلى امرأة مغیبة کان یدخل علیها فقالت یا ویلها مالها ولعمر فبینا هی فی الطریق إذا فزعت فضربها الطلق فألقت ولدا فصاح الصبی صیحتین فمات.
اگر حاکمى زنى را احضار نماید و آن زن جنینش را مرده به دنیا آورد، حاکم ضامن است….
المقدسی، عبد الله بن أحمد بن قدامة أبو محمد (متوفای۶۲۰هـ)، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج ۸، ص ۳۳۸، ناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۵هـ.
همین مطلب را در کتاب الکافى فى فقه ابن حنبل نیز آورده است:
المقدسی، عبد الله بن أحمد بن قدامة أبو محمد (متوفای۶۲۰هـ)، الکافی فی فقه الإمام المبجل أحمد بن حنبل، ج ۴، ص ۶۰، ناشر: المکتب الاسلامی – بیروت
بهوتى حنبلى نیز مىنویسد:
( ضمن السلطان ما کان بطلبه ابتداء ) أما الجنین فلما روی: أن عمر بعث إلى امرأة نفیسة مغنیة کان رجل یدخل إلیها فقالت: یا ویلها ما لها ولعمر؟ فبینما هی فی الطریق إذ فزعت فضربها الطلق فألقت ولدا فصاح الصبی صیحتین ثم مات.
حاکم در برابر آن چه احضار مىکند ضامن است؛ اما در برابر جنین، از عمر روایت شده است که….
البهوتی، منصور بن یونس بن إدریس (متوفای۱۰۵۱هـ)، کشاف القناع عن متن الإقناع، ج ۶، ص ۱۶، ناشر: تحقیق: هلال مصیلحی مصطفى هلال، دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۲هـ.
ابوإسحاق شیرازى نیز در کتاب المهذب به همین روایت استناد کرده است:
الشیرازی، إبراهیم بن علی بن یوسف أبو إسحاق (متوفای۴۷۶هـ، المهذب فی فقه الإمام الشافعی، ج ۲، ص ۱۹۲، ناشر: دار الفکر – بیروت
عن إبراهیم قال: طاف عمر بن الخطاب فی صفوف النساء، فوجد ریحا طیبة من رأس امرأة، فقال: لو أعلم أیتکن هی لفعلت ولفعلت، لتطیب إحداکن لزوجها، فإذا خرجت لبست أطمار (ثوب البالى) ولیدتها (أمة).
قال: فبلغنی أن المرأة لتی کانت تطیبت، بالت فی ثیابها من الفرق (أى الخوف).
عمر در بین صفهاى بانوان عبور مىکرد، بوى خوشى از یکى از خانمها به مشامش رسید، گفت: اگر مىدانستم که کدام زن خودش را خوشبو کرده است با وى چنین و چنان مىکردم، شما زنان باید خودتان را براى همسرتان خوشبو کنید و هنگام بیرون آمدن ازمنزل لباسهاى کهنه بپوشید.
راوى مىگوید: شنیدم زنى که خود را خوشبو کرده بود، از ترس خودش را نجس کرده بود.
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۴، ص ۳۷۴، ح ۸۱۱۷، باب من أفزعه السلطان، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۳هـ.
عبدالرزاق صنعانى در المُصَنّف مىنویسد:
لَمَّا مَاتَ خَالِدُ بنُ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ اجْتَمَعَ فی بَیْتِ مَیْمُونَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا نِسَاءٌ یَبْکِینَ، فَجَاءَ عُمَرُ وَمَعَهُ ابنُ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَمَعَهُ الدرَّةُ، فَقَالَ: یَا عَبْدَ اللَّهِ ادْخُلْ عَلى أُم المُؤْمِنِینَ فَأْمُرْهَا فَلْتَحْتَجِبْ، وَأَخْرِجْهُنَّ عَلَیَّ، فَجَعَلَ یُخْرِجُهُنَّ عَلَیْهِ وَهُوَ یَضْرِبُهُنَّ بِالدرَّةِ، فَسَقَطَ خِمَارُ امْرَأَةٍ مِنْهُنَّ، فَقَالُوا: یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ خِمَارُهَا فَقَالَ: دَعُوهَا، وََلاَ حُرْمَةَ لَهَا.
زمانى که خالد بن ولید (در زمان خلافت عمر) از دنیا رفت، زنان در خانه میمونه همسر رسول خدا (ص) گردآمدند و بر وى گریه مىکردند، عمر تازیانه به دست همراه ابن عباس از راه رسید و خطاب به ابن عباس گفت: یا عبدالله! بر امّالمؤمنین میمونه وارد شو و او را امر کن حجاب بپوشد و بگو زنانى که در خانه جمع شدهاند نزد من بیایند. ابن عباس مىگوید: زنان خارج شدند و عمر آنها را با تازیانه مىزد، همینطور که عمر زنان را مىزد، پوشش یکى از زنان افتاد، به عمر گفتند: پوشش (چادرش) از سرش افتاد (رهایش کن)، عمر گفت: شما را با او چکار؟ (پس از این گریه ها) او احترامى ندارد.
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۳، ص ۵۵۷، ح۶۶۸۱، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۳هـ.
أَنَّ عُمَرَ بن الخطاب رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ سَمِعَ نَوَّاحَةً بِالمَدِینَةِ لَیْلاً، فَأَتَی عَلَیْهَا فَدَخَلَ، فَفَرَّقَ النسَاءُ، فَأَدْرَکَ النَّائِحَةَ فَجَعَلَ یَضْرِبُهَا بِالدرَّةِ، فَوَقَعَ خِمَارُهَا، فَقَالُوا: شَعْرُهَا یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ فَقَالَ: أَجَلْ، فَلاَ حُرْمَةَ لَهَا.
شبى در مدینه صداى نوحه و گریه و زارى به گوش عمر بن خطاب رسید، در پى صدا رفت و داخل خانهاى شد که صدا از آنجا بیرون مىآمد، زنان را پراکنده کرد تا رسید به زن نوحه خوان، آغاز کرد به تازیانه زدن او در این هنگام روپوش (چادر) زن نوحه خوان از سرش افتاد، به عمر گفتند: روپوش او از سرش افتاد، گفت: آرى ولیکن این زن احترامى ندارد.
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۳، ص ۵۵۷، ح۶۶۸۲، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۳هـ.
آیا حاکم اسلامی، حق دارد که بدون اجازه وارد خانه مردم بشود؟ با این که خداوند مىفرماید:
یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لا تَدْخُلُواْ بُیُوتًا غَیرَْ بُیُوتِکُمْ حَتىَ تَسْتَأْنِسُواْ وَ تُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَالِکُمْ خَیرٌْ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون.
فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فِیهَا أَحَدًا فَلا تَدْخُلُوهَا حَتىَ یُؤْذَنَ لَکمُْ وَ إِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْکىَ لَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم. النور / ۲۷ و ۲۸٫
اى افرادى که ایمان آوردهاید! در خانههایى غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید این براى شما بهتر است شاید متذکّر شوید!. و اگر کسى را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگردید!» بازگردید، این براى شما پاکیزهتر است و خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است!.
معلوم مىشود که وارد شدن به خانه دیگران و تعرض به زنان خانه، از کارهاى همیشگى عمر بن خطاب بوده است و تنها خانه فاطمه نبود که او به زور واردش شده است. و فاطمه زهرا سلام الله علیها، تنها زنى نیست که عمر او را کتک زده باشد.
نمیرى در تاریخ المدینه و طبرى در تاریخش مىنویسند:
حدثنی یونس قال أخبرنا ابن وهب قال أخبرنا یونس بن یزید عن ابن شهاب قال حدثنی سعید بن المسیب قال لما توفى أبو بکر رحمه الله أقامت علیه عائشة النوح فأقبل عمر بن الخطاب حتى قام ببابها فنهاهن عن البکاء على أبى بکر فأبین أن ینتهین فقال عمر لهشام بن الولید ادخل فأخرج إلى ابنة أبى قحافة أخت أبى بکر فقالت عائشة لهشام حین سمعت ذلک من عمر إنی أحرج علیک بیتی فقال عمر لهشام ادخل فقد أذنت لک فدخل هشام فأخرج أم فروة أخت أبى بکر إلى عمر فعلاها الدرة فضربها ضربات فتفرق النوح حین سمعوا ذلک.
از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: ابوبکر از دنیا رفت، عائشه به عزادارى و گریه پرداخت، عمر درِ خانه عائشه آمد و زنان را از گریه و عزادارى نهى کرد؛ ولى زنها گوش نکردند، عمر به هشام بن ولید دستور داد تا وارد خانه شود و خواهر ابوبکر را بیرون بیاورد. عائشه هنگامى که سخن عمر را شنید به هشام گفت: من بر خانهام از تو سزاوارترم، عمر به هشام گفت: به تو اجازه مىدهم داخل خانه شوی، هشام داخل خانه شد و امّفروه خواهر ابوبکر را بیرون آورد و نزد عمر برد، عمر تازیانه را به حرکت در آورد و ضرباتى چند بر پیکرش نواخت، زنان هنگامى که این خبر را شنیدند، متفرق شدند.
النمیری البصری، أبو زید عمر بن شبة (متوفای۲۶۲هـ)، تاریخ المدینة المنورة، ج ۱، ص ۳۵۸، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت – ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م؛
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۰، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
سعید بن مسیب: ابن حجر در باره او مىگوید:
أحد العلماء الأثبات الفقهاء الکبار من کبار الثانیة اتفقوا على أن مرسلاته أصح المراسیل وقال ابن المدینی لا أعلم فی التابعین أوسع علما منه.
او یکى از فقیهان بزرگ واز طبقه دوم است، علما اتفاق کردهاند که اخبار مرسل او صحیحترین است، ابن مدینى گفته است: از تابعانى است که در وسعت علم و دانش از او بهتر ندیدم.
تقریب التهذیب، ابن حجر، ج ۱، ص ۲۴۱، رقم: ۲۳۹۶٫
ابن شهاب (محمد بن مسلم الزهرى) ابن ججر در باره او مىگوید:
الفقیه الحافظ متفق على جلالته وإتقانه وهو من رؤوس الطبقة الرابعة.
دانشمندى فقیه است که بر بزرگى مقام واستوارى او اتفاق شده واز بزرگان طبقه چهارم است.
تقریب التهذیب، ابن حجر، ج ۱، ص ۵۰۶، رقم ۶۲۹۶٫
یونس بن یزید: از راویان بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است.
ذهبى در باره او مىگوید:
یونس بن یزید الأیلی، أحد الأثبات، عن الزهری، والقاسم، وعکرمة…
الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة، الذهبی، ج ۲، ص ۴۰۴، ۶۴۸۰٫
ابن وهب (عبد الله بن وهب بن مسلم القرشى مولاهم الفهرى، ابومحمد المصرى الفقیه) از راویان بخارى مسلم و بقیه صحاح سته.
ابن حجر در باره او مىگوید:
عبد الله بن وهب بن مسلم القرشی مولاهم أبو محمد المصری الفقیه ثقة حافظ عابد.
تقریب التهذیب، ابن حجر، ج ۱، ص ۳۲۸، رقم: ۳۶۹۴٫
یونس (یونس بن عبد الأعلی بن میسرة).
ذهبى در باره او مىنویسد:
یونس بن عبد الأعلى أبو موسى الصدفی، أحد الأئمة… ثقة محدث مقرئ من العقلاء النبلاء.
الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة، الذهبی، ج ۲ ص ۴۰۳، رقم: ۶۴۷۱٫
چگونه عمر بن خطاب به خود اجازه مىدهد که به زور وارد خانه رسول خدا شود و زنان مسلمان را کتک بزند؟ با این که خداوند مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُم… احزاب / ۵۳٫
اى افرادى که ایمان آوردهاید! در خانههاى پیامبر داخل نشوید؛ مگر به شما اجازه داده شود.
آیا کسى که از همسر رسول خدا حیا نمىکند و به زور وارد خانه او مىشود، مىتوان انتظار داشت که در زمان حمله به خانه دختر رسول خدا، خجالت بکشد و به زور وارد نشود؟
ابن سعد در الطبقات الکبرى و ابن اثیر در تاریخش مىنویسند:
لما تُوُفیَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَقَامَتْ عَائِشَةُ عَلَیْهِ النَّوْحَ فَبَلَغَ عُمَرُ فَنَهَاهَا عَنِ النَّوْحِ عَلاى أَبِی بَکْرٍ، فَأَبَیْنَ أَنْ یَنْتَهَینَ، فَقَالَ لِهَشام بن الْوَلِیدِ: أُخْرُجْ إِلاى ابنَةِ أَبِی قُحَافَةَ فَعَلاَهَا بِالدُّرَّةِ ضَرَبَاتِ، فَتَفَرَّقَ النَّوَائِحُ حِینَ سَمِعْنَ ذالِکَ، فَقَالَ: تُرِدْنَ أَنْ یُعَذَّبَ أَبُو بَکْرٍ بِبُکَائِکُنَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: إِنَّ المیتَ یُعَذبُ بِبُکَاءِ أَهْلِهِ عَلَیْهِ.
از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: هنگامى که ابوبکر مُرد، عائشه مجلس عزادارى برپا کرد، عمر این خبر را شنید و زنان را از گریه و عزادارى نهى کرد؛ اما آنان توجهى نکردند، به هشام بن ولید گفت: دختر ابوقحافه (خواهر ابوبکر) را نزد من بیاور، هنگامى که آمد، چندین ضربه بر بدنش زد، زنانى که عزادارى مىکردند، با شنیدن این خبر متفرق شدند.
الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای۲۳۰هـ)،الطبقات الکبرى، ج ۳، ص ۲۰۸، ناشر: دار صادر – بیروت.
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ)الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۲۶۷، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۵هـ.
ابن حجر پس از تصریح به صحیح بودن سند این روایت مىنویسد:
وصله ابن سعد فی الطبقات بإسناد صحیح من طریق الزهری عن سعید بن المسیب قال لما توفی أبو بکر أقامت عائشة علیه النوح فبلغ عمر فنهاهن فأبین فقال لهشام بن الولید أخرج إلى بیت أبی قحافة یعنی أم فروة فعلاها بالدرة ضربات فتفرق النوائح حین سمعن بذلک ووصله إسحاق بن راهویه فی مسنده من وجه آخر عن الزهری وفیه فجعل یخرجهن امرأة امرأة وهو یضربهن بالدرة.
ابن سعد در طبقاتش به سند صحیح از سعید بن مسیب نقل مىکند که گفت: هنگامى که ابوبکر از دنیا رفت، عائشه مجلس عزادارى برپا کرد، خبر به عمر رسید، آنان را از گریه و عزادارى منع کرد؛ ولى زنها نپذیرفتند. عمر به هشام بن ولید گفت: برو داخل خانه و امّفروه را بیرون بیاور!!! هنگامى که هشام وارد خانه شد، ضرباتى با تازیانه بر بدن امّفروه نواخت که بقیه زنها گریختند. اسحاق بن راهویه به شکل دیگرى این قصه را نقل کرده است و در آخرش مىگوید: زنان را یکى پس از دیگرى از خانه ابوبکر بیرون مىآوردند و عمر آنان را با تازیانه مىزد.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲ هـ)،فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج ۵، ص ۷۴، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة – بیروت.
محمد بن اسماعیل بخارى نیز این روایت را نقل کرده است؛ اما همانند همیشه، دستهاى امانت دارش روایت را تحریف و طورى نقل کرده است که به آبروى خلیفه برنخورد.
وَقَدْ أَخْرَجَ عُمَرُ أُخْتَ أَبِی بَکْر حِینَ نَاحَتْ.
صحیح البخاری، ج ۳، ص ۹۱ و ج ۸، ص ۱۲۷، ح قبل رقم ۲۴۲۰٫
عمر، خواهر ابوبکر را هنگامى که گریه مىکرد، از خانه بیرون آورد.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۲، ص ۸۵۲ و ج ۶، ص ۲۶۴۰، بَاب إِخْرَاجِ الْخُصُومِ وَأَهْلِ الرِّیَبِ من الْبُیُوتِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة – بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷٫
ابن جوزى پس از نقل روایت، این گونه توجیه مىکند که چون عمر زورش به عایشه نمىرسید، خواهر ابوبکر را کتک زد!!!
قلت: ابنة أبی قحافة هی أم فروة أخت أبی بکر، فلما لم یمکنه أن یکلم عائشة هیبة لها واحتراما، أدب هذه.
ابن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای ۵۹۷ هـ)،کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ج ۱، ص ۵۹، تحقیق: علی حسین البواب، ناشر: دار الوطن – الریاض – ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۷م.
ابن أبیالحدید معتزلى مىنویسد:
وأول من ضرب عمر بالدرة أم فروة بنت أبی قحافة، مات أبو بکر فناح النساء علیه، وفیهن أخته أم فروة، فنهاهن عمر مرارا، وهن یعاودن، فأخرج أم فروة من بینهن، وعلاها بالدرة فهربن وتفرقن.
کان یقال: درة عمر أهیب من سیف الحجاج. وفی الصحیح أن نسوة کن عند رسول الله صلى الله علیه وآله قد کثر لغطهن، فجاء عمر فهربن هیبة له، فقال لهن: یا عدیات أنفسهن! أتهبننی ولا تهبن رسول الله! قلن: نعم، أنت أغلظ وأفظ.
نخستین کسى که عمر او را با تازیانه زد، امّفروه دختر ابوقحافه بود، ابوبکر مرده بود و زنها براى او گریه مىکردند که در میان آنها امّفروه خواهر ابوبکر نیز بود. عمر آنها را چندین بار منع کرد؛ ولى آنها توجه نکردند. عمر، امّفروه را از میان زنها خارج کرد و با تازیانه بر سر او زد، زنان دیگر ترسیدند و متفرق شدند.
در مقام تشبیه گفته مىشد: تازیانه عمر وحشتناکتر از شمشیر حجاج بود، در خبر صحیح آمده است: سر و صداى زنانى که خدمت پیامبر (ص) بودند، زیاد شده بود، هنگامى که عمر آمد از ترس وى همه گریختند، به آنان گفت: اى افرادى که به خودتان رحم نمىکنید، آیا از من مىترسید و از رسول خدا (ص) نه؟ گفتند: آری، تو خشن و تند خو هستی.
إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۱۱۴، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م.
خشونتهاى عمر منحصر به زنان نمىشد؛ بلکه حتى کودکان خردسال نیز طعم تازیانه معروف عمر را چشیدهاند.
معمر بن راشد در الجامع، عبد الرزاق صنعانى در المصنف و جلال الدین سیوطى در تاریخ الخلفاء مىنویسند:
دَخَلَ ابنٌ لِعُمَرَ بنِ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا عَلَیهِ وَقَدْ تَرَجَّلَ وَلَبِسَ ثِیَابَاً حِسَانَاً، فَضَرَبَهُ عُمَرُ بِالدرَّةِ حَتَّى أَبْکَاهُ، فَقَالَتْ لَهُ حَفْصَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: لَمْ یَکُنْ فَاحِشاً، لِمَ ضَرَبْتَهُ؟ قَالَ: رَأَیْتُهُ قَدْ أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُصَغرَهَا إِلَیْهِ.
از عکرمه بن خالد نقل شده است که گفت: پسر عمر نزد پدرش رفت؛ در حالى که لباس زیبا و خوبى پوشیده بود، عمر آن قدر او را با تازیانه زد تا به گریه افتاد، حفصه گفت: او که کار بدى نکرده، چرا او را کتک مىزنى؟ عمر گفت: احساس کردم که از پوشیدن لباس دچار غرور شده است و خواستم غرورش را بشکنم.
الأزدی، معمر بن راشد (متوفای۱۵۱هـ، الجامع، ج ۱۰، ص ۴۱۶، تحقیق: حبیب الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۳هـ؛
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۱۰، ص ۴۱۶، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۳هـ؛
السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ)، تاریخ الخلفاء، ج ۱، ص ۱۴۲، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعة السعادة – مصر، الطبعة: الأولى، ۱۳۷۱هـ – ۱۹۵۲م.
این کودک خردسال چه گناهى کرده بود که این چنین مورد ضرب و شتم عمر قرار مىگیرد؟ آیا لباس نو پوشیدن نوجوان حرام است؟ آیا یک کودک حق ندارد لباس نو به پوشد و خوشحال باشد؟
با این که در روایتهاى بسیارى خوشرفتارى و آسان گرفتن بر اهل و عیال سفارش شده و نبى مکرم اسلام صلى الله علیه وآله نیز همواره با اهل و عیالش رفتار شایسته داشته است؛ اما متأسفانه عمر بن خطاب که خود را جانشین رسول خدا صلى الله علیه وآله مىدانست، بر خلاف این سیره الهی، با اهل و عیالش رفتار خشونت آمیز داشت و همواره آنها را به هر بهانهاى کتک مىزد.
عَنِ الأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ ضِفْتُ عُمَرَ لَیْلَةً فَلَمَّا کَانَ فِى جَوْفِ اللَّیْلِ قَامَ إِلَى امْرَأَتِهِ یَضْرِبُهَا فَحَجَزْتُ بَیْنَهُمَا فَلَمَّا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ قَالَ لِى یَا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّى شَیْئًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ،صلى الله علیه وسلم، «لاَ یُسْأَلُ الرَّجُلُ فِیمَ یَضْرِبُ امْرَأَتَهُ وَلاَ تَنَمْ إِلاَّ عَلَى وِتْرٍ». وَنَسِیتُ الثَّالِثَةَ
از اشعث بن قیس نقل شده است که گفت: شبى مهمان عمر بودم، نیمههاى شب عمر از جایش حرکت کرد و زنش را کتک مىزد! بین آن دو قرار گرفته و مانع شدم. هنگامى که عمر به رختخوابش برگشت، گفت: اى اشعث! سخنى از من بشنو که از رسول خدا (ص) شنیدهام: کسى که همسرش را مىزند از وى نمىپرسند که چرا او را کتک زدى؟ و همیشه پس از خواندن نماز وتر بخواب؛ ولى سومى را فراموش کردم.
القزوینی، محمد بن یزید أبو عبدالله (متوفای۲۷۵هـ)، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۳۹ ح۱۹۸۶، بَاب ضَرْبِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر – بیروت.
احمد بن حنبل نیز روایت را همانند قبل نقل کرده و مىنویسد:
عَنِ الْأَشْعَثِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ ضِفْتُ عُمَرَ فَتَنَاوَلَ امْرَأَتَهُ فَضَرَبَهَا وَقَالَ یَا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّی ثَلاثًا حَفِظْتُهُنَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لا تَسْأَلْ الرَّجُلَ فِیمَ ضَرَبَ امْرَأَتَهُ وَلا تَنَمْ إِلا عَلَى وَتْرٍ وَنَسِیتُ الثَّالِثَةَ.
الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج ۱، ص ۲۰، ح۱۲۲، باب مسند عمر بن الخطاب، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
المقدسی الحنبلی، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفای۶۴۳هـ)، الأحادیث المختارة، ج ۱، ص ۱۸۹، تحقیق عبد الملک بن عبد الله بن دهیش، ناشر: مکتبة النهضة الحدیثة – مکة المکرمة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۰هـ؛
المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج ۱۸، ص ۳۱، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م؛
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)،تفسیر القرآن العظیم، ج ۱، ص ۴۹۳، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۱هـ.
حاکم نیشابورى نیز روایت را این گونه نقل مىکند:
عن الأشعث بن قیس قال تضیفت عمر بن الخطاب رضی الله عنه فقام فی بعض اللیل فتناول امرأته فضربها ثم نادانی یا أشعث قلت لبیک قال احفظ عنى ثلاثا حفظتهن عن رسول الله صلى الله علیه وآله لا تسأل الرجل فیم یضرب امرأته ولا تسأله عمن یعتمد من إخوانه ولا یعتمدهم ولا تنم الا على وتر.
هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
اشعث بن قیس مىگوید: بر عمر بن خطاب میهمان شدم، در قسمتى از شب نزد همسرش رفت و وى را کتک زد، سپس مرا صدا زد و گفت: سه چیز را از من بیاموز که آن را از رسول خدا (ص) شنیدهام: ۱٫ از کسى که همسرش را مىزند، نباید پرسید؛ ۲٫ و نباید پرسید که به چه کسى اعتماد دارد و به چه کسى نه؛ ۳٫ و نخواب مگر پس از خواندن نماز وتر.
النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ)،المستدرک على الصحیحین، ج ۴، ص ۱۹۴، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م.
بدون شک، مطلبى که عمر بن خطاب به رسول خدا صلى الله علیه وآله نسبت مىدهد، واقعیت ندارد؛ چرا که کتک زدن و بد رفتارى با همسر، با روح اسلام و حتى با عقل و فطرت انسان در تضاد است. دین مبین اسلام براى زن ارزش ویژهاى قائل است و هرگز کتک زدن زن را جایز نمىداند. و نیز حتى یک روایت ضعیف وجود ندارد که رسول خدا صلى الله علیه وآله زنانش را زده باشد و یا حتى با آنها با خشونت رفتار کرده باشد و حتى روایات بسیارى در منابع شیعه و سنى وجود دارد که رسول خدا همواره با خانواده خود مهربان و خوشرفتارترین شخص نسبت به همسران خود بود. ابن مجاه به نقل از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل مىکند که آن حضرت فرمود:
خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وأنا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی.
بهترین شما کسى است که با خانواده اش بهترین باشد و من براى خانوادهام بهترینم.
القزوینی، محمد بن یزید أبو عبدالله (متوفای۲۷۵هـ)، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۳۶، ح ۱۹۷۷، بَاب حُسْنِ مُعَاشَرَةِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر – بیروت.
همچنین فرمود:
خِیَارُکُمْ خِیَارُکُمْ لِنِسَائِهِمْ.
بهترین شما کسى است که نسبت به همسرانشان بهترین باشد.
القزوینی، محمد بن یزید أبو عبدالله (متوفای۲۷۵هـ)، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۳۶، ح ۱۹۷۸، بَاب حُسْنِ مُعَاشَرَةِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر – بیروت.
أنس بن مالک که سالها خادم رسول خدا صلى الله علیه وآله بوده است در باره اخلاق و رفتار آن حضرت با خانواده مىگوید:
مَا رَأَیْتُ أَحَدًا کَانَ أَرْحَمَ بِالْعِیَالِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم.
هیچ کسى را مهربانتر از رسول خدا با خانوادهاش ندیدم.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)،صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۰۸، ح۲۳۱۶، بَاب رَحْمَتِهِ (ص) الصِّبْیَانَ وَالْعِیَالَ وَتَوَاضُعِهِ وَفَضْلِ ذلک، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
از عایشه نقل شده است که گفت:
عن عَائِشَةَ قالت ما ضَرَبَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم شیئا قَطُّ بیده ولا امْرَأَةً ولا خَادِمًا.
رسول خدا (ص) هرگز چیزى را با دست خود نزد و هیچ خادم و زنى را کتک نزد.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)،صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۸۱۴، ح۲۳۲۸، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
اخلاق تند و رفتار خشن عمر با خانوادهاش آن قدر مشهور شده بود که کسى دوست نداشت با وى ازدواج نماید؛ تا جایى که همین اخلاق تند، او را در بسیارى از خواستگاریها با شکست مواجه کرده است.
طبرى و ابن أثیر، دو تاریخ نویس معروف اهل سنت مىنویسند:
وخطب أم کلثوم ابنة أبی بکر الصدیق إلى عائشة فقالت أم کلثوم: لا حاجة لی فیه إنه خشن العیش شدید على النساء.
عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى امّکلثوم دختر ابوبکر رفت، عایشه این پیشنهاد را با خواهرش مطرح کرد. در پاسخ گفت: مرا با او کارى نیست. عایشه گفت: آیا امیرالمؤمنین را نمى خواهى؟ گفت: آرى نمى خواهم، او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۶۴، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفای: ۳۲۸هـ)، العقد الفرید، ج ۶، ص ۹۸، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، ۱۴۲۰هـ – ۱۹۹۹م؛
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ)الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۵۰، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۵هـ .
همچنین مقریزى و ابوالفرج اصفهانى مىنویسند که مغیرة بن شعبة به عمر گفت:
إلا إنک یا أمیر المؤمنین رجل شدید الخلق على أهلک، وهذه صبیة حدیثة السن، فلا تزال تنکر علیها الشئ فتضربها، فتصیح، فیغمک ذلک، وتتألم له عائشة…
تو اى امیرمؤمنان، مردى سختگیر و بد اخلاق نسبت به خانوادهات هستى و امّکلثوم دختر خردسالى است، مىترسم به زور چیزى از او بخواهى و او اطاعت نکند و تو او را کتک بزنی، داد و فریاد بزند و تو را ناراحت کند و عایشه نیز از این عمل غمگین شود…
عمر با شنیدن سخنان مغیره، سخن او را تأیید و دست از خواستگارى برداشت.
الأصبهانی، أبو الفرج (متوفای۳۵۶هـ)، الأغانی، ج ۱۶، ص ۱۰۳، تحقیق: علی مهنا وسمیر جابر، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر – لبنان.
المقریزی، تقی الدین أحمد بن علی بن عبد القادر بن محمد متوفاى۸۴۵ هـ) إمتاع الأسماع بما للنبی صلى الله علیه وسلم من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع، ج۶، ص۲۰۷، تحقیق وتعلیق: محمد عبد الحمید النمیسی ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت، الطبعة الأولى، ۱۴۲۰ هـ – ۱۹۹۹ م.
ابن عبد البر نیز مىنویسد:
خطب عمر بن الخطاب أم کلثوم بنت أبی بکر إلى عائشة فأطمعته وقالت أین المذهب بها عنک فلما ذهبت قالت الجاریة تزوجینی عمر وقد عرفت غیرته وخشونة عیشه والله لئن فعلت لأخرجن إلى قبر رسول الله صلى الله علیه وسلم ولأصیحن به.
عمر، امّکلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگارى کرد، عایشه او را امیدوار کرد و به امّکلثوم گفت، رأى تو در این باره چیست؟ امّکلثوم گفت: تو مرا به ازدواج عمر در مىآوری؛ در حالى که مىدانى او در زندگى چه قدر سختگیر و خشن است؛ به خدا اگر این کار را انجام دهی، من کنار قبر رسول خدا خواهم رفت وفریاد خواهم زد.
القرطبی، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفای۴۶۳ هـ)،الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۴، ص ۱۸۰۷، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۲هـ.
البته همین ازدواج اتفاق افتاد و خلیفه دوم بدون توجه به مخالفتهای دختر ابوبکر و عائشه با او ازدواج کرد که این مطلب را ما در مقاله بررسی شبهه ازدواج ام کلثوم با عمر بررسى کردهایم .
بلاذرى در انساب الأشراف، طبری، ابن أثیر و ابن کثیر در تاریخشان مىنویسند:
وخطب أم أبان بنت عتبة بن ربیعة فکرهته وقالت یغلق بابه ویمنع خیرهویدخل عابسا ویخرج عابسا.
عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگارى کرد آن دختر نمى پذیرفت و مى گفت: در خانهاش را مى بندد، خیرش به کسى نمى رسد، عبوس مى آید و عبوس مى رود.
البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای۲۷۹هـ)، أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۲۶۰؛
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۶۴، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
الآبی، أبو سعد منصور بن الحسین (متوفای۴۲۱هـ)، نثر الدر فی المحاضرات، ج ۴، ص ۴۳، : تحقیق: خالد عبد الغنی محفوط، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت /لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۲۴هـ – ۲۰۰۴م؛
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ)الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۵۱، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۵هـ؛
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)،البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۱۳۹، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
محمد بن سعد در الطبقات الکبرى مىنویسد:
أَنَّ عَاتِکَةَ بِنْتَ زَیْدٍ کَانَتْ تَحْتَ عَبْدِ اللَّهِ بنِ أَبی بَکْرٍ، فَمَاتَ عَنْهَا وَاشْتَرَطَ عَلَیْهَا أَلاَّ تَزَوَّجَ بَعْدَهُ، فَتَبَتَّلَتْ وَجَعَلَتْ لاَ تَزَوَّجُ، وَجَعَلَ الرجَالُ یَخْطِبُونَهَا وَجَعَلَتْ تَأْبَى، فَقَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ لِوَلِیهَا: اذْکُرْنِی لَهَا، فَذَکَرَهُ لَهَا فَأَبَتْ عَلى عُمَرَ أَیْضَاً، فَقَالَ عُمَرُ: زَوجْنِیهَا: فَزَوَّجَهُ إِیَّاهَا، فَأَتَاهَا عُمَرُ فَدَخَلَ عَلَیْهَا فَعَارَکَهَا حَتَّى غَلَبَهَا عَلى نَفْسِهَا فَنَکَحَهَا، فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ: أُفَ أُفَ أُفَ، أَفَّفَ بها ثُمَّ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَتَرَکَهَا لاَ یَأْتِیهَا، فَأَرْسَلَتْ إِلَیْهِ مَوْلاَةً لَهَا أَنْ تَعَالَ فَإِنی سَأَتَهِیَّأُ لَکَ.
علی بن زید مىگوید: عاتکه دختر زید، همسر عبد الله بن ابوبکر بود، و عبد الله با او شرط کرده بود که اگر او مُرد، شوهر نکند. عاتکه پس از مرگ عبد الله بدون شوهر مانده بود و هر کس از وى خواستگارى مىکرد، نمىپذیرفت، عمر به کسى که ولایت بر عاتکه داشت گفت که براى من از او خواستگارى کن، آن زن عمر را نیز قبول نکرد. عمر به سرپرست او گفت: تو او را به همسرى من دربیاور. مراسم ازدواج انجام شد، عمر بر او وارد و با وى درگیر شد تا سرانجام با زور با وى همبستر شد. هنگامى که کارش تمام شد، عاتکه با اظهار نفرت چندین مرتبه گفت: اُف اُف… سپس عمر خارج شد و نزد وى بازنگشت تا آن که عاتکه کنیزش را فرستاد و به عمر گفت: بیا من در اختیار تو هستم.
الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای۲۳۰هـ)،الطبقات الکبرى، ج ۸، ص ۲۶۵، ناشر: دار صادر – بیروت.
رفتار عمر با کنیزان نیز خشن و تند بوده است؛ تا جایى که هر وقت مىدید یکى از آنها مقنعه پوشیده است، آن قدر او را کتک مىزد تا مقنعه از سرش مىافتاد.
سرخسی، از عالمان مشهور حنفى مذهب در کتاب المبسوط مىنویسد:
وکان عمر رضی الله عنه إذا رأی أمة متقنعة علاها بالدرة وقال القی عنک الخمار یا دفار وقال عمر رضی الله عنه ان الأمة ألقت قرونها من وراء الجدار أی لا تتقنع.
قال أنس رضی الله عنه کن جواری عمر رضی الله عنه یخد من الضیفان کاشفات الرؤس مضطربات البدن ولان الأمة تحتاج إلى الخروج لحوائج مولاها وإنما تخرج فی ثیاب مهنتها وحالها مع جمیع الرجال فی معنى البلوى بالنظر والمس کحال الرجل فی ذوات محارمه ولا یحل له أن ینظر إلى ظهرها وبطنها کما فی حق ذوات المحارم.
عمر هنگامى که کنیزى را مىدید که روسرى بر سر دارد، او را با تازیانه مىزد و مىگفت آن را از سرت بردار و مىگفت: کنیز نباید روسرى بر سر کند.
عبدالله بن
حسن از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده: هنگامی که ابوبکر تصمیم گرفت فدک را از
حضرت زهرا علیهاسلام بگیرد، چون این خبر به آن حضرت رسید مقنعهاش را بر سر انداخته
پیراهن بلند خود را بر تن کرد و به همراه گروهی از کنیزان و زنان خویشاوند خود، در
حالی که چادر بلندش به زمین کشیده میشد و راه رفتنش چیزی از راه رفتن رسول خدا کم
نمی آورد و کاملا شبیه آن حضرت بود، از خانه بیرون آمده، به مسجد وارد شد.
اطراف
ابوبکر را عدهای از مهاجر و انصار گرفته بودند، پرده ای برای فاطمه (علیهاسلام)
آویختند؛ آن حضرت در پشت پرده نشست و سپس ناله جانگدازی از دل برآورد؛ به طوری که
حاضرین به گریه افتادند و مسجد یکپارچه به خروش و اضطراب
آمد.◄ حمد و سپاس الهی:
حضرت لحظهای مکث کردند تا هم همه جمعیت فرو نشست و سر و صداها
خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهی و درود بر پیامبر خدا آغاز کرد. از
شنیدن صدای فاطمه دوباره مردم به گریه افتادند. بعد از سکوت و آرامش فاطمه
(علیهاسلام) کلام خود را چنین آغاز فرمود: خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به
قلبها الهام فرمود؛ و مدح و ستایش برای خدایی که به نعمتهای عامهاش قبل از
استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتی را ارزانی داشت و یکی پس از دیگری بر ما فرو ریخت
نعمتهایی که از شماره بیرون است و جزای آنها را هرگز نتوان داد و نهایتش را نتوان
فهمید.
انسانها را ترغیب فرمود که شکر او را به جای آورند تا او نعمتهایش را
فزونی بخشد و پی در پی عطا کند و از آنها طلب حمد و سپاس کرد تا نعمتهایش را بر
آنها بریزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند. و اشهد ان لا
اله الا الله و گواهی میدهم که معبودی جز الله نیست، خدایی یگانه و بیشریک، و این
کلمه توحید کلمهای است که نتیجهاش اخلاص است و در قلبها ریشه دارد توحید در فطرت
انسان نهاده شده و هر کس به آن اندیشید آنرا با عقلش مطابق دانست. توحید نظری و
استدلالی. خدایی که چشمها توان دیدنش را و زبانها توان وصفش را و خیالات توان
چگونگیاش را ندارند.
او همه چیز را از هیچ پدید آورد و برای آفرینش آنها الگو و
نمونهای نداشت؛ بلکه آنها را به قدرتش آفرید و به ارادهاش خلق کرد بدون اینکه به
آنها نیازی داشته باشد یا از آنها فایدهای ببرد؛ و این نبود مگر اینکه حکمتش را
پایدار کند و بر طاعتش آگاهی دهد، قدرتش را اظهار کند و مردم را بنده خود گرداند و
دعوتش را گرامی دارد. و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصیتش عقاب نهاد تا بندگان را
از خشم خود باز دارد و به سوی بهشت فرا خواند.
و اشهد ان ابی محمدا عبده و رسوله
و گواهی میدهم که پدرم محمد (صلی الله علیه و آله) و سلم بنده و رسول خداست و
خداوند او را برگزید قبل از اینکه به او ماموریت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه
او را در ظاهر پدید آورد و او را انتخاب کرد قبل از اینکه پیامبرش کند؛ چه،
آفریدگان در علم غیب خدا مستور و در پرده ترسها نگه داشته شده و با عدم، دست به
گریبانند و خداوند پیآمد کارها را میداند و بر رویدادهای روزگار احاطه دارد و به
جایگاه کارهای شدنی آشناست.
خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل
کند و اراده حتمیاش را در مورد اجرای احکامش ظاهر سازد و تقدیرات قطعیاش را نافذ
فرماید. و چون دید امتها فرقه فرقه شده و دینهایشان پراکنده گشته، هر دسته به دور
آتشی جمع و به بت پرستی مشغولند و با اینکه خدا را می شناسند منکر او شدهاند،
لذا ظلمتها را با نور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) روشن کرد و تیرگی قلبها را
زدود و موانع را از جلو چشمها برداشت و مردم را هدایت فرمود و از گمراهی رهانید و
کوریها را به بینایی تبدیل کرد و آنها را به دین قویم خود هدایت و به راه مستقیم
دعوت فرمود. سپس خداوند آن حضرت را به مهربانی و اختیار و خواست و رغبت و ایثار
خویش قبض روح کرد و از رنج و زحمت این دنیا آسوده نمود و ملائکه ابرار اطرافش را
گرفته، به رضوان پروردگار غفارش رساندند و در مجاورت خداوند فرمانروای مقتدر جای
دادند.◄ اشاره به قرآن بعنوان عهد الهی:
درود الهی بر پدرم که پیامبر و امین وحی و برگزیده و
منتخب و مورد پسند خداوند است و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد. سپس فاطمه
(علیهاسلام) رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما ای بندگان خدا مورد خطاب امر و نهی
الهی و حاملان دین و وحی او هستید تا نسبت به این دین درباره خود امین باشید و به
دیگر امتها هم برسانید. ای مردم در بین شما خداوند عهدی گذاشته است و آن کتاب ناطق
خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که دیدگاههایش روشن و اسرارش آشکار
و ظواهرش درخشان است؛ قرآنی که پیروانش مورد غبطه دیگران و پیرویاش کشاننده به سوی
بهشت و حرفشنوایی از آن موجب رهایی است. به وسیله قرآن میتوان به برهانهای روشن
و حرمتهای دورباش زده و شواهد روشن و استدلالات کافی و فضائل مورد پسند و امور
جایز و بخشیده شده و قوانین حتمیه الهی دست یافت.
وای مردم مسلمان؛ خداوند تبارک
و تعالی ایمان را موجب پاکی شما از شرک قرار داد و نماز را برای دوری از تکبر ،و
زکات را باعث طهارت روح و فزونی در روزی ،و روزه را برای پایداری اخلاص ،و حج را
موجب استواری دین ،و عدل را برای تقویت دلها، و پیروی از ما اهل بیت را موجب نظم
ملتها، و پیشوائی ما را برای امان از تفرقه ،و جهاد را موجب عزت اسلام، متین
کرد.
و چنین مقدر فرمود که صبر موجب استحقاق پاداش ،و امر به معروف مصلحت اندیشی
برای همگان ،و نیکی به پدر و مادر سپری از خشم پروردگار، و صله رحم موجب زیاد شدن
عمر،و قصاص موجب جلوگیری از خونریزیها گردد ،و وفای به نذر سبب بخشش باشد ،و و
کامل کردن ترازوها موجب عدم زیان ،و نهی از آشامیدن شراب برای پاکی از پلیدی، و
دوری از تهمت ناروای جنسی پردهای برای جلوگیری از لعن، و ترک دزدی موجب حفظ عفت
جامعه شود.
و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبیت او اخلاص باشد؛« فاتقوالله
حق تقاته» پس آنگونه که شایسته است تقوای الهی را پیشه خود کنید و جز در حال
مسلمانی از دنیا نروید و در اوامر و نواهی الهی اطاعت کنید زیرا فقط بندگان عالم از
خداوند خوف دارند.
سپس فاطمه (علیهاسلام) فرمود: «ایهاالناس! بدانید من فاطمهام
و پدرم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آنچه را که میگویم از اول تا به آخر
صحیح است. نه سخن بیهوده میگویم و نه کار ناروا انجام
میدهم.◄ معرفی نسب خویش و علی علیه السلام با پیامبر:
من دختر آن پیامبرم که
خداوند دربارهاش فرمود: « فرستادهای از جانب من به سوی شما آمده که زحمتهای شما
بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حریص است و با مؤمنین رؤوف و مهربان. اگر نسب
او را بشناسید میدانید که او فقط پدر من است نه هیچیک از زنان شما و اوست برادر
امیرالمؤمنین علی علیه السلام نه هیچیک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن
حضرت که درود خداوندی بر او و خاندانش باد. آن حضرت رسالت خویش را ابلاغ و اندرزهای
خود را انجام داد. از هر مرتبهای از شرک دور بود و رمق مشرکین را گرفت و با حکمت و
پند نیکو، ایشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شکست و گردن فرازان را
سرکوب کرد تا شکست خوردند و گریختند. کمکم ظلمتها رفت و صبح هدایت دمید و حق روشن
شد و زعیم دین لب گشود و های و هوی شیطان فرو نشست.
فرومایگان منافق نابود شدند
و گرههای کفر و پراکندگی گشوده شد و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پیچید
در حالی که شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بودید و شما از شدت ضعف جرعه هر آشامنده و
طعمه هر خورنده و آتش گیره هر شتابانی بودید و همه بر سر شما قدم میگذاشتند و شما
را له میکردند آب گندیده میخوردید و غذای شما گوشت خشک شده و برگ درختان بود، با
حالتی ذلیل همیشه در ترس بودید که مبادا اطرافیان بریزند و شما را به یک حمله
بربایند.◄ نقش علی علیه السلام در رسالت پیامبر:
پس خدای تبارک و تعالی را به
پدرم محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه
مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوی و گرگان عرب و طاغیان اهل کتاب شدید، خداوند
هر آتشی را که بر افروختند خاموش کرد و هر گاه شیطانی سربلند میکرد و متجاوزی چون
مار، اجتماع مسلمین را تهدید به مرگ میکرد، آن حضرت برادرش علی امیرالمومنین (علیه
السلام) را به کام آنها میفرستاد و علی علیه السلام هم دست از آنها برنمیداشت مگر
اینکه آنان را گوشمالی داده شراره آتش آنان را خاموش میکرد.
آری؛ علی در راه
خدا رنجها دیده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزدیک و نسبت به اولیاء خدا سرور
بود. آستین همت را بالا زده، خیرخواه و کوشا و رنج دیده و زحمتکش بود در حالیکه
شما در آسایش و رفاه بسر میبردید و به فکر خود بودید. از نعمتها بهره مند و
آسوده و بیخیال در کمین ما نشسته بودید که اوضاع چگونه میچرخد و گوش بزنگ اخبار
بودید. در وقت استراحت زودتر از دیگران بر زمین مینشستید و در موقع جنگ پا به فرار
میگذاشتید.
پس هنگامی که خداوند برای پیامبرش، خانه پیامبران و جایگاه برگزیده
برگزیدگانش را انتخاب کرد در بین شما کینه و نفاق آشکار و جامه دین فرسوده گشت،
افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومایگان پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار
نعره کشیدند و در میدانها جولان دادند. شیطان سرش را از گریبان برآورد و شما را به
سوی خود فرا خواند و شما را اجابت کننده دعوت خود یافت که گول او را خوردهاید. سپس
در آزمایش خود، شما را بیوزن و ناچیز دید و چون تحریکتان کرد و به خشم آمدید و بر
غیر شتر خود داغ زدید (شتر دیگران را به نام خودتان غصب کردید) و به آبشخور دیگری
وارد شدید! بله.
هنوز چیزی از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او
هنوز به هم نیامده و بهبود نیافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود که شما
از ترس اینکه فتنهای به پا شود شتاب کردید و خلافت را ربودید. آگاه باشید که با
این عمل در فتنه و آشوب سقوط کرده و جهنم را که بر کافران احاطه دارد برای خود
برگزیدید.◄ خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پیامبر:
پس هیهات بر شما، شما را چه
شد و به کجا میروید؟ و چه بیراهه میروید! این کتاب خداست پیش روی شما و امورش روشن
و دستوراتش درخشان و پرچمهایش برافراشته و دورباشهایش آشکار و فرامینش واضح است.
و شما آنرا پشت سرانداختهاید. ایا تصمیم دارید به غیر آن حکم کنید؟! و این چه بد
تبدیلی است برای ستمپیشگان و هر کس دین جز اسلام بجوید هرگز از او پذیرفته نگردد و
در آخرت از زیانکاران است
و بعد هم شما چندان صبر نکردید که سرکشی این فتنه فرو
بنشیند و مهار این شتر رسیده به چنگ اید، بلکه به شعلههایش دامن زدید و جرقههایش
را تحریک کردید و ندای شیطان گمراهکننده را پاسخ مثبت دادید تا انوار درخشان دین
را خاموش کنید و سنتهای پیامبر برگزیده را نابود سازید.
به خوردن کف روی شیر
تظاهر میکردید ولی در باطن میخواستید از شیرها بنوشید. (ظاهرا دلسوزی برای دین
میکردید ولی باطنا میخواستید به متاع دنیا برسید.) و نسبت به خاندان رسول خدا
دورویی و نفاق به خرج دادید. ما با شما از در صبر میاییم همچون کسی که دستش را به
لبه تیز کارد گرفته و یا نیزهای در شکمش فرو رفته باشد.◄ ذکر بینه از قرآن برای
ارث:
ایا چنین
پنداشتهاید که ما را ارثی نیست؟ ایا از دستورات دوران جاهلیت پیروی میکنید؟ کیست
که از خداوند بهتر حکم کند برای گروهی که باور دارند. ایا نمیدانید؟ برای غاصبان
فدک مانند خورشید درخشان، واضح است که من دختر پیامبرم و باید از او ارث ببرم. ای
مسلمانان! من باید برای گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!
ای پسر ابی قحافه (ابوبکر) ایا
در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم نبرم؟! حقا که سخن
ناروایی گفتهای! ایا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداختهاید در آنجا
که گوید «و سلیمان از داود ارث برد و آنجا که داستان یحیی بن زکریا را بازگو می
کند که میفرماید« پروردگارا از سوی خودت جانشینی به من ببخش که از من و خاندان
یعقوب ارث ببرد و آنجا که میفرماید «بعضی از خویشان بر بعضی دیگر در کتاب خدا مقدم
هستند»
و نیز آنجا که میفرماید «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش میکند
که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و یا فرمود «اگر مالی را بهجای گذارد، به طور
شایسته برای پدر و مادر و نزدیکانش وصیت کند و این حقی است بر پرهیزکاران.».
ایا
گمان کردهاید که مرا از پدرم نصیبی نیست و ارثی نمیبرم و اصلا خویشاوندی بین ما
نیست؟! ایا برای شما ایهای اختصاصی آمده که پدرم از آن خارج است؟ یا میگویید اهل
دو ملت مختلف از یکدیگر ارث نمیبرند و من و پدرم اهل یک ملت و آئین نیستیم؟! ایا
شما از پدرم و پسر عمم،علی، به عام و خاص قرآن داناترید؟ پس این شما و این فدک،
همچون شتر مهارشده و زین کرده!، یکدیگر را در روز حشر خواهیم دید.
پس چه خوب
داوری است خداوند، و چه خوب بزرگ و پیشوایی است محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)
،و چه خوب وعده گاهی است قیامت، که در آن روز نتیجه زیانبار عمل خود را خواهید
دید، ولی پشیمانی سودی ندارد و برای هر خبری جایگاهی است و بهزودی خواهید دانست که
بر چه کسی عذاب خوارکننده فرود اٌمده و شکنجه پایدار وارد میشود.
آنگاه فاطمه
(علیهاسلام) به سوی انصار نظر افکنده فرمودند: ای گرده جوانمردان و ای بازوان دین و
یاران اسلام! این چه چشمپوشی و سهلانگاری است که در حق من روا میدارید و نسبت به
ظلمی که به من میشود در خواب غفلتید؟! ایا پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و
سلم) نمی فرمود: هر انسانی در فرزندانش حفظ میشود؟ (یعنی اگر میخواهید جانب کسی
را محترم بشمارید بعد از او به فرزندانش احترام کنید.) چه زود این عمل را انجام
دادید؟ دست مرا از فدک کوتاه نمودید؟ و برای امری که وقت آن نشده شتابان شدید؟ ای
گرده انصار! شما را قدرت و طاقت این هست که خواسته مرا برآورده کنید.
ایا می
گویید محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مرد و رفت و دیگر خبری نیست؟ نه، این امر
بزرگی است که شکافش گسترش مییابد و رخنهاش بازتر میگردد و پیوستگیهایش از هم
میگسلد و کم کم به قهقرا و جاهلیت برمیگردید آری زمین در غیبت او تاریک و ستارگان
در مصیبتش گرفته و آرزوها نومید و کوهها فرو هشته و حریم او بیارزش و حرمت او زایل
گردید. پس به خدا قسم این است آن بلای بزرگ و مصیبت عظمی که مانندش نیامده و نازل
نگشته است.
این کتاب خداست که هر صبح و شام بر در خانههای شما فریاد میزند و
با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان میدارد که انبیاء قبل هم میمردند و این
حکم الهی و قضاء حتمی بر آنها هم وارد میشد؛ آنجا که میفرماید: « و ما محمد
الارسول... » محمد نیست مگر فرستادهای که بیش از او نیز فرستادگانی آمدهاند و
گذشتهاند. ایا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به دوران جاهلیت گذشته خود
برمیگردید؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دین خارج گردد) هرگز زیانی به خداوند
نیاورد و به زودی خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.◄ طلب یاری از مردم:
ای وای از گروه اوس و خزرج!
ایا میراث مرا ببلعند در حالی که شما را میبینم و صدای شما را میشنوم و شما با هم
جمع و پیوستهاید؟! این درخواست من است که شما را فرا گرفته و این خبردادن من است
که شما را شامل شده (و من از شما یاری میطلبم.) شما دارای افراد زیاد و قدرت
فراوانی هستید و سلاح جنگی و تجهیزات در دست شماست! درخواست من به شما میرسد ولی
جواب نمیدهید و فریاد من به گوشتان میرسد ولی به فریادم نمیرسید؛ در حالیکه شما
به استقبال دشمن در جنگها معروفید و شما را به خیر و صلاح میشناسند.
شما
برگزیدگان و منتخب جامعهاید، با اعراب جنگیدهاید و رنج و تعب بسیاری متحمل
شدهاید. شما با گروههای زیادی درگیر شدهاید و بدون هیچ ضعفی، شجاعان را دفع
کردهاید. ما فرار نکردیم و شما هم فرار نکردید. هر چه را که ما امر کردیم پذیرفتید
تا به دست ما اهل بیت، سنگ آسیای اسلام به چرخش درآمد و نتایج و بهرههایش زیاد
شد.
بینی شرک به خاک مالید و طغیان تهمتها فرو نشست و آتش کفر به خاموشی
گرایید؛ آشوب فتنهها آرام و نظام دین منسجم گردید. پس شما چرا بعد از روشنی راه
بیراهه رفتید و چرا حق را پنهان کردید، بعد از اینکه اٌشکار شده بود و چرا عقب گرد
کردید و بعد از ایمان مشرک شدید.
ایا شما با مردمی که پیمان خود را شکسته و برای
بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفتهاند، نمیجنگید با آنکه آنها اول جنگ را شروع
کردهاند؟ ایا از آنان میترسید در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید
اگر ایمان آورده باشید؟ (یعنی چرا وقتی این گروه غاصب خلافت، پیمان خود را شکستند و
به عهدی که درباره امیرالمومنین (علیه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نکردند، شما
با آنها نمیجنگید و از امیرالمومنین دفاع نمیکنید؟)
آگاه باشید من شما را چنین
میبینم که به رفاه طلبی و زندگی راحت متمایل گشته و آن کس که برای زمامداری
سزاوار است دور ساخته و به راحتی و آسایش روی آورده و خود را از ضیق و تنگی نجات
دادهاید. پس آنچه را که فرا گرفته بودید کنار گذاشته و آنچه آشامیدنش آسان بود،
بیرون ریختید. پس اگر شما و تمامی کسانی که در روی زمین زندگی میکنند کافر
شوند،بدانید که خداوند بینیاز و ستوده است.◄ اتمام حجت با مردم:
آگاه باشید آنچه را گفتم با
آگاهی نسبت به شما است که شما انگیزه یاری ندارید و نیرنگ و فریب، دلهایتان را فرا
گرفته است؛ ولیکن این سخنان خروشی بود که از جان برآمد و آهی بود که از خشم برخاست،
کاسه صبر لبریز، و عقدههای سینه باز و حجت بر شما تمام شد. پس این شما و این شتر
خلافت! لجامش را محکم بگیرید و بتازید. اما بدانید پشتش زخمی و پایش لنگ و عار و
ننگش همیشگی است. نشان خشم الهی بر آن خورده و عیبش ابدی است.
خلافتی که به آتش
برافروخته الهی پیوسته، آتشی که بر دلها احاطه کند؛ در حالی که کلیه اعمال شما در
پیش چشم پروردگار است و به زودی ستمگران خواهند دانست که در چه جایگاهی رجوع
میکنند. من دختر پیامبر شمایم که شما را از عذاب سخت اینده بیم داد. پس هر چه
میخواهید بکنید. ما هم کار خودمان را میکنیم و منتظر باشید که ما هم منتظریم.
جون فدک از زمین هاى خیبر
است بهتر است کمى در مورد خیبر بدانیم تا وضع فدک بهتر روشن شود در سال ششم هجرت
جنک حدیبیه رخ داد واوائل سال هفتم فرمان جنک خیبر صادر شد که مطابق روز دوازده
جمادى الثانى است .مسلمین به طرف قلاع خیبر حرکت کردند وبس از بیست وبنج روز برجم
فتح وبیروزى به دست امیر المومنین على (ع) افتاد ومسلمانان مظفرانه برکشتند.
یهودیان که شکست خودرا قطعى دیدند نماینده اى نزد رسول خدا فرستادند وقریه فدک را
به بیشواى اسلام هدیه کردند ولذا فدک بنا بر صلح ملک خاص رسول خدا کردید. در مجمع
البحرین امده است:
فدک قریه اى بود که از انجا تا مدینه دو روز راه مسا فت
داشته لکن به خیبر بسیار نزدیک بوده وتا انجا سه کیلو متر فاصله داشته ودر انجا عده
اى یهودى ساکن بودند.جون یهودیان ساکن فدک مطلع کردیدند که لشکر اسلام قلاع خیبررا
فتح نموده اند ترسیدند وکفتند محمد که هفت قلعه خیبر را با ان همه استحکام فتح
نماید قطعا به سراغ ما هم خواهد امد ما هرکز تاب مقاومت با او را نداریم ولذا شبانه
ترک وطن کردند واز فدک خارج شدند وجون مسلمین از این موضوع اطلاع یافتند کمان بردند
که فدک باید مثل غنائم دیکر مابین مسلمین تقسیم کردد ولکن خدا ایه کریمه انفال را
نازل کردند و اختیار آن را بدست بیغمبر سبرده ند ایه جنین است معنى :
((
اى رسول از تو درمورد انفال مى
برسند بکو انفال از ان خدا و رسول اوست وشما بر خلاف امر رسول کارى نکنید وراجع به
انفال تشاجر و تنازع نکنید اکر واقعا مومن هستید.))[1]
انفال جیست در کتاب
شریف کافى از حضرت صادق (( ع)) نقل شده که جون در مورد انفال از حضرت سوال کردند
فرمود: انفال ما یملک کفارى است که بدون جنک به دست اسلام افتاد ویا کفارى که بدون
جنک حاضر شوند با اسلام مصالحه نمایند ودرعوض جزیه بدهند(مثل نصارای نجران که حاضر
شدند جزیه بدهند ودر عوض از حملات مسلمین در امان باشند) یا اینکه مردم حاضر شوند
جیزى به اسلام کمک نما ییند( از اموال وغیر اموال) ونیز هر زمین مخروبه اى که صاحب
ندارد مثل ته رود خانه ها وقله هاى کوه ها وامثال انها تمامى جزو انفال است ومتعلغ
به رسول خدا مى باشد وبعد از او مال وصى بیغمبر است وبه هر نحو که بخواهد مى تواند
در ان تصرف وبه هر کس که بخواهد بدهد سمهودى مى نویسد: فدک هفت قلعه وملک وسیعى
بوده که متعلغ به یک یهودى به اسم مخیریق بوده واو فدک را شخصا به بیامبر بخشید
وخود در جنک احد کشته شد وبعضى هم نوشتن که به مرک طبیعى دجار شده بود وبیش از مرک
وصیت کرد که بیشواى اسلام هرکونه تصرفى در املا ک او بنما ید مختار است.
[2]◄ حدود فدک
درمجمع البحرین امده است که :
على((ع)) حدود فدک را جنین تحدید
کرد : یک سمت ان به سمت عریش مصر وسمت دیکر ان به سمت سیف البحر وجانب دیکر ان به
طرف جبل وسمت دیکر ان به سمت دومته الجندل راه داشت و مال واجاره ى ان هر سال بیست
و جهار هزار دینارو بنا بر قولى هفتاد هزار دینار بوده است ونیز در تاریخ مضبوط است
که روزى هارون رشید ازموسى ابن جعفر تقاضا نمود تا حدود فدک رابه به من بکوید تا ان
را به شما باز کردانم حضرت فرمودند : (( این کار را نخواهى کرد لذا از این سوال در
کذر.هارون بسیار اسرار کرد ولذا حضرت حدود فدک را جنین بیان کرد: حد اولش: عدن، حد
دومش: سمر قند، حد سومش افریقا، وحد جهارمش :منا طاق ارمنیه وبحر خزراست .)) رنک از
رخسار هارون برید ودرکمال نا راحتى روبه حضرت کرد وکفت: یک مرتبه بکو تمام ممالک
اسلامى فدک است .[3]
ازاین معنا بدست مى اید که فدک بسیار حائز اهمیت بوده
ودشمنان اهل بیت((ع)) دانستند که اکرفدک در دست على((ع)) باشد وجنین درامد سرشارى
نصیب ان حضرت قرار کیرد ،مردم دنیا برست دور ان حضرت جمع مى شوند وموقعیت انان به
خطر مى افتد ، لذا تصمیم کر فتند رک حیات خاندان امامت را با غصب فدک قطع کنند .
◄ فدک جکونه به فاطمه((ع)) رسید؟
علامه مجلسى مى
نویسد:
جون قلاع خیبر بدست على ((ع)) فتح شد و یهودیان فدک را به بیامبر هدیه
کردند جبریل نازل شد واین ایه را اورد : ((حق ذی القربى را رد نما و نسبت به فقراء
ودر راه ماندکان مهربان باش وازاسرف ببرهیز))[4] رسول خدا برسید ذى القربى کیست وحق
اوجیست؟ جبرئیل کفت: ((ذى القرباى تو فاطمه ((ع)) حق او فدک است واین درعوض مالى
است که مادرش خدیجه در صدر اسلام درراه دین مصرف کرد.)) بس حضرت رسول فدک را به
فاطمه بخشید تا ازان او و ذریه اوباشد وفرمود این زمین بدون جنک تصاحب شده ولذا
مخصوص من است ومن هم اورا به امرخدا به تومى بخشم .
(( این مطلب ذکر شده))
یعنى : ((انجه را خداوند از اهل قراء که بدون جنک بدست رسول خدا افتاد ( مثل اموال
یهودیان اهل فدک ویهودیان بنى قریظه که خود از ترس مسلمین جلاء وطن نمودند ) اختصاص
به خدا ورسول و ارحام رسول وایتام وفقرا و در راه ما ندکان دارد و در دست تمام مردم
(به نحو شرعى) کردش می کند (انکاه خداوند اختصاص فىء به رسول خدا را تاکید کرده ومى
فرماید:)انجه راکه رسول به شما داده باز بذیرید و انجه را که نهى کرد دورى کنید و
از مخالفت با امر خدا بترسید جرا که عذاب خدا بسیارشدید وسخت است.)[5]
مرحوم ملا حسن فیض کاشانى در تفسیر شریف صافی در ذیل این ایه مبارکه مى
فرماید:ازعلى ((ع)) نقل شده که فرمودند: ((بخدا قسم مراد از ((فى القربى)) ما
میباشیم وخداوند ((فىء)) را اختصاص به ما داده است وانکاه افزود: ((خداوند مقام
رسول خویش وما را بسیار کرد وکرامى داشته و((فىء))را اختصاص به ما داده تا اینکه از
زکات که جرک مال مردم است بى نیاز باشیم.)) ◄ غصب فدک:
جناجه اشاره فرمودیم رسول
اکرم به امر خداوند سبحان فدک را به دخترش فاطمه ((ع)) بخشید ولذا به على (ع) دستور
داد تا اینکه قباله اى دراین مورد بنویسد و ان نوشته راعلى و حسن و حسین (ع) وام
ایمن وام سلمه(ودوتن اززوجات صالحه ى بیامبر) امضا نمودند وقباله اى فدک به حضرت
زهرا سبرده شد وازسال هفت تا اواخر سال دهم هجرت که سال رحلت رسول کرامى است به مدت
سه سال درامد این اراضى را برى حضرت زهرا مى اوردند واو به میل خود ما بین مستمندان
تقسیم مى کرد . جون سقیفه بنى ساعده ایجاد شد ابوبکر بعنوان خلیفه تراشیده شد،
مسلمین اختلاف کردند وجند فرقه شدند یک دسته که حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند زکات
نمى دادند ابو بکر بس از تسلط براوضاع متوجه شد که درامد او کفاف اداره مسلمین را
نمى دهد از طرفى دیدند که از فدک همه ساله عائدات زیادى نصیب حضرت زهرا وعلى(ع) مى
شود و ان مخدره هم مازاد از نفقه ى خودشان را به مساکین وفقرا تقسیم میکند وازباب
این کفته اند: ((مردم بندهاى دنیا هستند)) لذاجمع زیادى از اهل مدینه که غالبا هم
فقیر بودند به منزل على(ع) امد وشد داشتند.ابوبکربه تحریک عمر بیم ان یافت که اکر
فدک در دست فاطمه باشد کم کم مردم به دورعلى کرد ایند وخلافتى که با زحمات بسیاری
بدست اوردند بخطر افتد و لذا عاملین حضرت زهرا را که در فدک کار مى کردند بیرون
نموده وفدک را تصرف کردند.
سید اشرف الدین عا ملى در فصول المهمه مى
نویسد:
(( طرفداران على(ع) وهواخوهان اهل بیت (ع) که تعداد انها 270 نفر
تجاوز مى کرد حاضر به بیعت با ابوبکر نبودند ابوبکر ترسید که جون اهلبیت((ع))درامد
سرشارى از خمس ونخلستانهاىفدک دارند براو بشورند لذا در وهله اول تصمیم کرفت دست
انها را تهى نکه دارد تا قدرت قیام نداشته باشندود نیا برستان از اطراف انها
براکنده شوند. )) عمار زاده جهارده معصوم مى نویسد: ((جون عمردرحمایت ازابوبکرزمینه
خلافترا براى خوداستوارمى ساختبه ابوبکر کفت:جز ازراه على کسى درکارتو خللى نمى
تواند بنمایداین مردم بندهى بول ومال دنیا هستند بایدعلى وخاندانش را تهى دست نکاه
داشت تامردم دنیابرست ازدورانها متوارى شوندتا فدک دردست انها است درامد
سرشارىخواهند داشت مردم اطراف انان را مى کیرند وشاید بر حکومت توقیام کنند بهتر
است حق خمس فدک رااز انها برکردانى تا بیروانشان از انها روى برکردانند ابوبکر بى
درنک این بیشنهادرا به مرحله اجرا کذاشت وعمال فاطمه(( س)) را از فدک بیرون
کرد.))[6] بخارى در صحیح خود از عایشه نقل مى کند: ((فاطمه((ع)) جند نفر را فرستاد
نزد ابوبکر وشکایت از عمال اوکرد بیغام دادفدک میراث من است وانجه از خمس خیبر باقى
مانده بهرما مى باشد دستور بده تا فدک را برکردانند.)) ابو بکر به نمایند کان دختر
بیغمبر کفت: ((من از بیغمبر شنیدم که فرمود: ((ما جماعت بیغمبرن ارثى نمى کذاریم))
[7] ابن ابى الحدید معتزلى مى کوید: ((من از این حدیث وجواب ابوبکر درشکفتم زیرا
فاطمه در احتجاج خود با ابوبکرکفت: تو وارث بیغمبرى یا اهل او؟)) ابوبکر جواب داد:
((اهل او)) فاطمه((ع)) فرمود: ((اکر جنین است که اهل او ارث مى برند این خلاف حیث
است که از بدرم نقل مى کنى)) [8] بارى جون خبر به فاطمه اوردندکه ابوبکر جنین مى
کوید دختر بیغمبر جادر ومقنعه خواست وزنان بنى هاشم را خبر کرد وخویشان ونزدیکان را
طلبید وبه اتفاق همه انهابه مسجد رسول خدا وارد شد نکتهى قابل تامل اینکه :بنوى که
درحیت بدر بزرکوارش یکبا رهم به مسجد نرفت وهمواره درخانه نماز مى خواند واز طریق
فرزندش حسن وحسین ((ع)) از منبروسخنان بدرش مطلع مى کشتاینک باید عازم مسجد کرددتا
حق مسلم خودرا از غا صبان طلب کند. ◄ خطبه حضرت زهرا در مسجد و احتجاج او با ابوبکر
:
در کتاب ناسخ
تواریخ در این مورد جنین نوشته : ((فاطمه زهرا بس از کسب اجازه از على((ع)) در حالى
که جمعى از زنان بنى هاشمان مخدره را همراهى مى نمودند وارد مسجد کردید وبشت برده
قرار کرفتند. جون جشم ان حضرتبه قبر بدر افتادوملاحظه نمودکه ابابکردرعرش منبر به
جاى بدربزرک وارش نشسته است ناله ى ازدل بردرد کشید وناله ى ان مخدره را جون اهل
مجلس شنیدند دانستند که فاطمه است که با انان قصد صحبت دارد بى اختیار صدا به ناله
بلند کردند حضرت قدرى مکث کرد تا اینکه صداى کریه مردم فرو نشست سبس شروع به انشاى
این خطبهى شریفه نمودند حمدخداوند راست که ابر رحمت بى منتهاى او بر ما ریزش دارد
وشکر مى نمایم از نعمت هاى او که شامل حال ما کرده وهرکز نعمت او به بن بست منتهى
نخواهد شد . شهاد ت مى دهم که خدا یکتا وبى شریک است ودلهاى مارا به خلوص عمل
وتوحید ویکانکى خویش متصف نموده است وعقول بندکان خویش را به صفت توحید وبرستش خویش
منور نموده است . وشهادت مى دهم که بدرم بنده وفرستادهى خداستوخداوند قبل از تعویض
رسالت به اوشخص برازنده ومنزه از هر عیب ونقص اخلاقى بوده ولذا منتخب خدا بود. و
جون حضرت سبحان اختیار نمود از برای بیغمبر خود خانه ای را که از برای تمام
بیغمبران و برکزیدکان از عباد خویش تهیه نموده بود ،(شما ای مردم اتش فتنه ای را که
در سینه تان نهفته بودید ظاهر ساختید )و نفاق اندرونی خویش را بروز داده اید و لذا
از مرک بیغمبر جیزى نکذشته بود و جرحه سینه ها از مصیبت ان جناب التیام نیافته بود
و طولی از دفن بیغمبر نکذ شته بود که اظهار نفاق کردید ،به کجا میروید ؟!ایا به غیر
از حکم خداوند میخواهید حکمی را اجرا نمایید ؟بد راهى را انتخاب نموده اید و بد جاى
از برای خود تهیه کرده اید ،کسى که به غیر از راه دین اسلام راهی را ببماید ،هرکز
از او بذیرفته نخواهد شد و اعمال او قبول نخواهد کشت و در روز قیامت از زیان کاران
خواهد بود .
بس خطاب به ابوبکر فرمود :
جه کسى کفته فاطمه از میراث بدر
مرحوم است ؟ان کیست که حصار قانونى ارث را شکسته و ایات قران را طبق میل خود تفسیر
کرده است ،من از کفتار این بیرمرد غرق حیرتم ،او فکر میکند که خود میتواند میراث
ابو قحافه (بدرش را) را در اختیار کیرد اما میراث محمد بر فاطمه حرام است
؟!
این قران است که بر هر جه مخالف حق است خط بطلان کشیده است ،اکنون ایاتی
از قران کریم را بر شما میخوانم تا بنکرید که روایت ابوبکر که میکوید ((نحن معاشر
الانبیاء لا نورث ))با قران موافق است یا مخالف .
انکاه از سوره ی نمل را
خواند :((و ورث سلیمان داوود ))[9] که قران از میراث خوارى سلیمان و میراث کذاری
داوود سخن میکوید و که در مورد زکریا می فرماید :ان جناب به خداوند عرضه داشت
((بروردکارا به من فرزندى عنایت کن تا از من و اولاد یعقوب ارث ببرد ))[10] و در
سوره ى انفال میفرماید: ((ارقاب و ارحام میت بعضی در ارث بردن بر برخی دیکر مقدم
اند ))[11] و در سوره ى بقره می فرماید : ((هر کاه کسى از دنیا رفت ارث او را در ما
بین بدر و مادر و منسوبین او بدرستی تقسیم نمایید .))[12] با جنین ایات روشنی که
خداوند راجع به ارث میفرماید جطور میکویید من از بدرم ارث و نصیبی ندارم؟ایا بین ما
رابطه بدر و فرزندی وجود ندارد ؟ایا من دختر او نیستم ؟یا اینکه میخواهید بکویید من
و بدرم از یک ملت نیستیم و از این جهت ارث او را به من نمیدهید ؟یا میخواهید بکویید
من از دین بدرم بیرون رفته ام و کافر از مسلمان ارث نمیبرد ؟یا میخواهید بکویید شما
به احکام قران از عموم و خصوص ان بهتر از بدرم و بسر عمویم علی اطلاع دارید
؟
انکاه با نکاه تندی به ابوبکر کفت :
((من در روز رستاخیز کریبان تو را
خواهم کرفت و حق خویش را تو باز خواهم ستاند ،در ان روزی که حاکم خداست و شاهد محمد
است ،روزی که ندامت و بشیمانى بى فایده خواهد بود ،زود است که متوجه شوید ،جه کسی
را عذاب اخرت خوار و ذلیل میکند .))
باسخ ابوبکر به فاطمه:
ابوبکر کفت :
((اى دختر رسول خدا ،همانا بدرت نسبت به مومنین ،بسیار مهربان و با کذشت و رحیم دل
و نسبت به کفار ،بسیار شدید الغضب و سخت کیر بود و شما (خاندان بیامبر را )دوست
دارد ،مکر شخص با سعادت و دشمن ندارد ،مکر شخص شقی و بد عاقبت ،شما عترت بیغمبر ما
هستید و تو ای فاطمه بهترین زنان عالم و بدرت بهترین انبیاء کذشته بود ،و تو راستکو
میباشی و هرکز دروغ نمیکویی و در عقل و خرد مقام شامخی را دارا هستی و هرکز سزاوار
نیست که کسی تو را از حقت محروم کند ،و من خدا را شاهد میکیرم و خداوند به عنوان
شاهد کافی است که من از خود رسول خدا شنیده ام که فرمود : ((ما انبیاء هرکز جیزی را
به ارث نمیکذاریم ،از طلا و نقره و خانه و زمین و فقط از ما دانش و نصیحت و علم و
فضیلت باقی می ماند ،و انجه از متاع دنیویه از ما باقی بماند مربوط به خلیفه ی بعد
از ما خواهد بود و به هر نحو که خواسته باشد در ان تصرف میکند )).
انکاه
ابوبکر جنین ادامه داد : ای فاطمه !تو بزرکترین زنان عالم هستی و به منزله ی درختی
هستی که طیب و طاهر است و صاحب کل های طیب است ،هرکز کسی حق ندارد تو را از مال و
اموالت منع کند و تو را از اصلت (که از نسل بیامبر هستى ) جدا کند ،حکم تو ای فاطمه
نسبت به اموالت نا فذ است و حتی تمام اموال من در تحت اختیار توست و امر تو در مورد
اموال من هم نافذ است لکن هرکز کمان مبر که من نسبت به دستورات بدرت قدمی بر خلاف
بر میدارم.(یعنی بی جهت ،استدلال می اورى و من هرکز فدک را به تو باز نخواهم کرداند
.)
باسخ زهرا به ابوبکر :
مضمون کلمات حضرت زهرا((س)) در باسخ ابوبکر
به نحو فشرده بدین شرح است :
((سبحان الله! ایا بدر من برخلاف قران مجید
سخنى مىکوید؟ بس با اینکه در قران ایات ارث بسیار است،وبخصوص اینکه قران بالصراحـه
مى فرماید : ((اولاد انبیاء کذشته از بدرنشان ارث مى برند )) جطور ممکن است که بدر
من بر خلاف صریح قران فرموده باشد: ((ما انبیاء ارث نمى کذاریم .))
واما
اینکه ادعا کردى بیغمبران ارث نمى کذارند وانجه از انان باقى بماند صدقه وامر ان
صدقات بعد از بیغمبر به خلیفه منتقل مى شود از جند جهت و مخدوش و با طل است
:
اول انکه:این حدیث را بیغمبر کجا فرموده که به غیراز تو وجند نفر از
حامیانت، کسى دیکر نشنیده است.؟ اکر بکویى من این حدیث رادر حضور مردم،در بالاى
منبر درجواب توکفتم واکرحدیث حقیقت نداشت مسلمین اعتراض مى کردند خواهم کفت : ((
اولآ: اکثر مردم این مسجد منافق واسلامشان جز لقلقه زبان جیزى نیست واین کسانى که
درمسجدکرد منبر تونشسته اند همان کسانى هستند که مى خواستند رسول خدارا در دره
(عقبه) شهید کنند.
ثانیا: وقتى عمر خالد را موظف کرد تا با یکصد نفر با
شمشیر هاى برهنه روى زانون کرد منبر تو بنشینند، جه کسى جرات مى کند بر سخنان تو
ایراد بکیرد هر جند برخلاف قران باشد؟)) دوم اینکه : مى بایست این حدیث که جعل
نمودید- درمورداینکه بیغمبران ارث نمى کذارند طورى جعل مى کردید که بر خلاف سریح
قران نباشد لذا باید مى کفتید:(( من از میان انبیا ارث نمى کذارم،اما اینکه جعل
کرده اید ((ما طائفه انبیاءارث نمى کذاریم )) بر خلاف منطق قران است زیرا قران مى
فرماید (( وورث سلیمان داود ))[13] و((الوالارحام بعضها واولى ببعض فى کتاب الله
))[14] از قول یحیى مى فرماید: (( رب هب لى من لدنک ولیا یرثنى ویرث من ال
یعقوب))[15]
ان ترک خیرآ الوصیة للوالدین والاقربین وبا المعرف وحقا على
المتقین))[16]
سوم اینکه: مى کویى ارث بیغمبران اموال نیست بلکه فقط علم
حکمت ونبوت است ، اکر مى خواستى حدیث جعل کنى لا اقل ((نبوت، راجزومیراث بیغمبران
قرار نمى دادى زیرا یکى از بیغمبران بدر من است وهرکز ازان حضرت نبوت به کسى انتقال
نمى رسد زیرا برهمه معلوم است که او خاتم بیامبران است وبعد از او بیغمبرى نخواهد
امد . جهارم اینکه: همسران بدرم همه از شوهر ارث مى بردند واکنون در منزل بدرم باب
به ارث بردن منزل ساکنند ولکن که من دختر اومى باشم از بدر ارث نمى برم!؟
بنجم اینکه : مکر فراموش کردى روزى که شوهرم على ((ع)) وعمویش عباس براى
احتجاج نزد توامدند وهریک ادعاى ارث بیغمبر نمودند تو در باسخ انان کفتى: ((رسول
خدا فرزند دارد وبا وجود فرزند نه عمو به ارث مى برد ونه بسرعمو.))
ششم
اینکه : اکر بیغمبرارث نمى کذارد بس جرا د خترتو عایشه کفت : بیغمبردرحجره من دفن
نماید وبنابر عدم ارث خانهاى ان حضرت باید تمامى فروخته شود وجزو صدقات تقسم برفقرا
ومساکین کردد بس جرا زوجات ان حضرت را ازخانهایشان بیرون نمى کنى تا فقرا ومساکین
مدینه در خانه جایکزین شوند؟!
هفتم : اکر(( برقول حدیث جعلى )) رسولان خدا
فرموده باشند ما خانه وعقاروذهب وفضه به ارث نمى کذاریم مراد انان این است که مال
دنیا انقدر ارزش ندارد که ما به ان دل خوش کنیم وبعنوان ارث به کسى دهیم بلکه ارثى
از ما باقى مى ماند برازنده در خود شان ماست وان ارث،علم حکمت ودانش وفقاهت ماست .
هشتم اینکه : اى ابا بکر به من مى کوى تو صادق در قول ورفتار مى باشى ، اکر
مرا راستکو مى دانى جرا مرا در مورد ارث بردن از بدر قبول نمى کنى ؟!
نهم
اینکه : مکر قلاع خیبر در سال هفتم حجرت فتح نشد وایه (( وآت ذى القربى حقه ))[17]
در همان سال در فتح خیبر در همان سال بعد از فتح خیبر بر رسول خدا نازل شد وان حضرت
از طرف خدا مامور نکشت تا فدک را به من بدهد ؟ واز طرفى فدک در حیات بدرم رسول الله
سه سال در دست من بود وفدک (( نحله))[18] بدرم مى باشد (( نحله بخششى است که از روى
طیبه نفس وکمال رضایت به کسى بدهند )) وبدرم فدک را در حال حیاتش به من بخشید وبخشش
به (( ذى رحم )) (( یعنى دیکر قابل باز بس کرفتن نیست )) شرعا لزوم اور است وبنا
براین حتى رسول خدا هم حق رجوع به فدک رانداشته بس تو به جه دلیل حق مسلم مرا غصب
کردى ؟؟
دهم اینکه : اکر من فدک را ارث خود مى دانم به جهت این است که
خواستم به مدارک قران با تو احتجاج کرده باشم (واز این باب مماشت باخصم است ) والا
فدک در حیات رسول خدا متعلق به من بوده وبس از نزول ایه ((وات دى القربى )) از ملک
رسول الله خارج شد وتو اى ابابکر به جه حقى ملک متصرفى مرا در رسول خدا ازمن کرفتى
؟؟!
جواب ابوبکر جه بود؟؟؟
جون سخنان قاطع ومحکم حضرت زهرا((س))
ابوبکر خود را محکوم دید به ناجار به اخرین تجربه خود متوصل شد وگفت: (( ایا در این
ادعاى که مى کویى که بدرت فدک را به تو بخشیده است مدرکى هم دارى.؟
))
زهرا((ع)) فرمود : (( اى ابوبکر تو بامن بر خلاف تمام دستو رات شرع زیرا
در اینکه فدک در حیات رسول خدا به مدت سه سال در تصرف من بود هیج شکى نیست وتو خود
مى دانى که تصرف امار ملکیت است واز طرفى که شما مدعى هستید که فدک را رسول الله به
من نداده است باید شاهد بیاورید ، نه من، زیرا طبق قاعده شما مدعى هستید وباید
اقامه بینه وشاهد نماید ومع ذلک من شاهد اورده ام .
انکاه حضرت زهرا ((ع))
فورا امیر المومنین على ((ع)) وامام حسن وحسبن (( علیهما السلام )) وام ایمن را
حاضر کرد
حضرت على((ع)) و حسنین((ع)) به حقانیت حضرت زهرا ((ع))شهادت دادند
وجون نوبت شهادت ام ایمن رسید ابتدا روبه ابابکرکرد وکفت : ایا از رسول خدا شنیدهاى
که فرمود (( ام ایمن امرءة من اهل جنه)) یعنى ام ایمن از زنان بهشتى است.
ابا بکر کفت : ارى شنیده ام ام ایمن کفت : بس من به کفته رسول خدا از زنان
بهشتى خواهم بود وشهادت مى دهم اینکه خداوند سبحان وحى فرستاده به سوى رسول خود به
اینکه ((حق ذى القربى را بده )) وان حضرت به امر الهى به زهرا داد .))
ابو
بکر به ناجار نوشت تا فدک را تحویل فاطمه (( ع)) دهند ولکن عمردست دراز کرد ونامه
را کرفت وباره کرد وکفت :
(( ما هرکز شهادت زن عجمیه را قبول نخواهیم کرد
واما على اتش بروى قرص نان خود مى کشد تا نانش بخته شود (( انکه به رسول الله نسبت
هذیان مى دهد این کار اذش بعید نیست )) وامام حسن وحسین((ع)) هردو کوکى بیش نیستند
ولذا شهادت این دو کوک قبول نیست ( به خدا بنا ه مى بریم از این هجویات مزخرفات
وجسارت او).
دراینج بود که حضرت زهرا حق خودرا از دست رفته دید ولذا با
ناراحتى مسجد را ترک نمود وبس از تضرع وزارى بر قبر بدر بادلى شکست و مملو از غم به
خانه باز کشت مولف کتاب مناظرات علمى بین شیعه وسنى مى نویسد !!!
مولف مى
کوید: ملاحظه کنید که تا جه حد جسورانه وجه جسورانه قدم برداشته وجه رفتار نابسندى
با تنها دختر حضرت زهرا کرده اند وبى ادبى را به حدى رساندند که :
اولا :
دختررسول خودرا که به اعتراف همکان معصومه بود؛ کاذب خواندند واو را با دلى شکسته
ومملو از غم از درب مسجد بدرقه کردند وفاطمه که روح وجان رسول خدا بود و غضب ورضایت
او مساوى با رضایت رسول خدا بودرنجادند .
در حدیث وارد شده که : روزعلى
((ع)) به ابابکر فرمود (( اکر تمام مردم شهادت دهند که زهرا((س)) مرتکب خلافى شده
است در بارهى او جه کارى خواهى کرد ؟))
فرمود : ((حد الهى را براو اجرا مى
کنم ))
در این صورت شهادت خداوند را رد کرده اى وشهادت مردم را قبول کردى
زیرا خداوند مى فرماید :
(( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت
ویطهرکم تطهیرا))[19]
در این ایه شریف شهادت به عصمت ومنزله او را مى
دهد.
ثا نیا : از متصرف در ملک شاهد مى طلبند با اینکه بطلان جنین کارى بر
بى انصاف ترین قاضى نیز معلوم است
ثا لثا : شهادت على ((ع)) را ( که نزد اهل
سنت خلیفه رابع و حاکم عادل بشمار مى اید ) رد مى کنند و علنا به حضرت تهمت مى زنند
که تو به قصد نفع به همسر شهادت مى دهى تا صاحب نفع شوى !!!!!!!!!!!!!! .
رابعا : شهادت دو روح رسول خدارا رد مى کنند وان دو بزرکوران را که در عقل
وخرد از همه جلوتر بودنند را لغو و عبث نعرفى نمودند با اینکه شهادت این دو امام (
شاید در سن کودکى باشند) قطعا مورد قبول اسلام مى باشد بلکه ان دو امام خود با
غبانان درخت اسلامند . ( در ضمن رسول خدا یعنى این قدر نا اکاه است که دو کودک را
شاهد قرار مى دهد جکونه مى شود رسولى که از جبرئیل بیام مى کیرد (( العیاذى بالله
)) جاهل باشدبنظر ممکن است شما قضاوت کنید ) .
خامسا : با اینکه نبى اکرم
(( ص)) مکرر مى فرمودند که در اسلام عجم عرب سفید سیاه فقیر وغنى دراسلام بر یک
دیکر برترى ندارند ومعیار در فظیلت وبرترى افراد نسبت به هم فقط تقوا است جناجه
حضرت سبحان مى فرماید :
(( ان اکرمکم عند الله اتقاکم ))[20]
مع
ذلک شهادت ام ایمن را رد مى کنند فقط به این جرم که زن عجمیه
است
--------------------------------------------------------------------------------
[1]
سوره ى انفال ایه 1
[2] وفاء الوفاء ص 153 بیشواى اسلام ص 373
[3] سبط ابن
جوازى تذکرت الخواص ص350
[4] سوره ى اسرى ایه 26
[5] سوره ى حشر ایه
هفتم
[6] جهارده معصوم جلد یک صحفه 279
[7] صحیح بخارى جلد سه صحفه 40
[8] شرح نهج البلاغه جلد 4 صحفه 84
[9] ایه ى 15
[10] ایه 5 و6 سوره ی
مریم
[11] سوره ى انفال ایه ى 75
[12] سوره ی بقره ایه ى 180
[13] س نمل
ایه 15
[14] سوره نساء ایه 16
[15] 6 و5 س مریم ایه
[16] س بقرة ایه
180
[17] سو رهى اسراء ایه 26
[18] یعنى قابل بس کرفتن نیست
[19] سوره
احزاب ا یه 33
[20] سوره حجرات ایه 13
رسیده عید و دلها شاد و خرم
همه در فکر دیدارند با هم
همه آماده اند سفره بچینند
به فکر سفره های هفت سینند
منم در سفره دارم هفت سن را
ولی توام شده با داغ زهرا
بود سین نخستین ، سیلی کین
به روی مادرم با دست سنگین
ببین بر سفره سین دومم را
که سویی نیست در چشمان زهرا
بگویم سین سوم تا بسوزی
که مادر سوخت بین کینه توزی
از این ماتم دل حیدر غمین است
که سین چهارمم سقط جنین است
به روی سفره سین پنجم اینست
سر سجاده اش زینب حزین است
شده سفره پر از اشک شبانه
ششم سین مانده سوت و کور خانه
چه گویم ای عزیز از سین آخر
بود آن سینه ی مجروح مادر
منبع : پایگاه اطلاع رسانی روح الامین
|
یعه نیوز : به گزارش «شیعه نیوز»، آیت الله وحیدخراسانی از مراجع تقلید قم با اعلام تعطیلی درس خویش در روز شنبه آینده در اعتراض به کشتار شیعیان پاکستان وبحرین و سکوت مجامع بین المللی اظهار داشتند: با کشتار شیعیان در پاکستان و بحرین آبرویی برای سازمان ملل و طرفداران حقوق بشر در آمریکا و اروپا باقی نمانده است. ایشان صبح امروز در درس تفسیر خود با اشاره به حادثه کشتار مردان و زنان و کودکان در پاکستان و بحرین از این اقدام خود به عنوان خدمتی ناچیز به عزیزانی که مظلومانه به جرم انتساب به اهل بیت پیامبر به شهادت رسیدند یاد کردندو درس روز شنبه را تعطیل اعلام کردند. آیت الله وحیدخراسانی با اشاره به موادی از اعلامیه حقوق بشر تصریح کردند: بر طبق این اعلامیه همه انسانها در حرمت و حقوق برابرند چه رئیس جمهور امریکا و چه یک زن روستایی در پاکستان. آیا واقعا حرمت رییس جمهور امریکا و ملکه انگلیس با آن کسانی که تحت ستم حکام حلقه به گوش آنان دست و پا می زنند و از کمترین حقوق انسانی محرومند برابر است؟ آیا رواست که تمام ثروت یک کشور در اختیار یک خانواده باشد و عده ای سالها بدون محاکمه در زندانهای آن کشور از حقوق انسانی محروم باشند؟ ایشان با اشاره به ادعای منشور ملل متحد در مورد این که برای اولین بار چنین مطالبی به صورت قانون در آمده، افزودند:امیر المومنین که تمام دارایی ممالک اسلامی در اختیارش بود هنگام افطار به نان جو و نمک اکتفا می کرد. مقداری که از بیت المال به فرزندش، سبط اکبر پیامبر داد سه دینار بود و همان مقدار را به یک حبشی سیاه پوست عطا کرد. این حقوق بشر است یا آنچه شما ادعا می کنید؟ آیت الله وحیدخراسانی افزودند: اولین مظلوم و رادمرد عالم بشریت پیراهنی را که برای خدمتگزار خود خرید گرانتر از پیراهنی بود که برای خود خرید و هنگامی که آن خدمتگزار خواست که پیراهن بهتر را به حضرت بدهد فرمود: تو جوان هستی و بر من عمری گذشت مراعات حال تو اولی است. این است حقوق بشر یا آنچه در سازمان ملل جریان دارد؟ پایه گذار حقوق بشر، شما سازمانهای بین المللی هستید که در مقابل کشتار کودکان و زنان سکوت کرده اید یا آن کسی که تا پیرمرد نصرانی را در حال گدایی دید فرمود: تا زمانی که جوان بود از او کار کشیدید و به پیری که رسید رهایش کردید؟ و برایش از بیت المال حقوق تعیین کرد. متن کامل سخنان امروز آیت الله وحید خراسانی به شرح زیر است : بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله فی الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین . بحث ما در این آیه کریمه بود: إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ و در چند جلسه در این دو قسمت بحث شد. باقی ماند قسمت سوم: وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ. بحث در این جمله مربوط است به این که تحقیق بشود که امام مبین چیست و کیست که شیء که اعم مفاهیم است حتی بر خدا اطلاق میشود ولو “شیء لا کالاشیاء”، با این اطلاق، مصدَّر است به لفظ موضوع برای عموم که کل است. کل شیء، محصی است در این امام مبین. در قرآن وکل شیء احصیناه به این تعبیر در چهار مورد است: سه مورد: وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی کتاب مُبِینٍ. در یک مورد: وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ. بحثی است بسیار عظیم و شریف به قدر میسور باید تعرض کرد. ولکن مطلب مهمی که پیش آمده که این تحقیق به جلسه بعد موکول می شود این است که وظیفهی روحانیت و حوزهی علمیه، آن هم حوزهی علمیهی قم که امروز ملاذ و مرجع جمیع ابناء شیعه در اکناف عالم است، وظیفهی این حوزه نسبت به این مسؤولیت چیست. اولا: وظیفهی حوزهی علمیه یک کلمه است اما آن کلمه کتابها است؛ آن کلمه کفالت ایتام آل محمد است. کفالت چیست؟ ایتامی که در این جمله هست چه حدی دارد؟ بعد طرف اضافهی این ایتام کیست؟ آیا ما این وظیفه را فهمیدیم؟ آیا ادا کردیم؟ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ. ایتام آل محمد در پاکستان قتل عام میشوند؛ اینها که کشته میشوند زن و مرد، صغیر و کبیر، اینها جرمشان چیست؟ فقط در اثر انتساب به آن مقام، این روزگار را میبینند. آیا ما چه کردیم؟ در مقابل چه عکس العملی نشان دادیم؟ در بحرین بر این ایتام چه میگذرد؟ به قدری مسئله مهم است… روایات بهتانگیز است: اگر کسی دست بکشد بر سر یک یتیم، به عدد هر مویی که از زیر دست او دربیاید – و این نکتهی مهمی دارد- یک حسنه در نامهی عمل این شخص نوشته میشود، یک نوری به عدد هر شعری خدا به این شخص میدهد، که با آن نور ظلمات قیامت را طی کند. این یک دست کشیدن بر سر یک یتیم عادی است. امیرالمؤمنین ضربت خورد، آن ضربتی که جبرئیل بین زمین و آسمان داد میزد: تهدمت والله أرکان الهدی، در همچو هنگامهای او میفرمود: الله الله فی الأیتام …ولا یضیعوا بحضرتکم. ایتام در کلام امیرالمؤمنین منحصر به ایتام جسمانی نیست. الله الله فی الأیتام. همان کسی که گفت در آن حال، الله الله فی القرآن، فرمود: الله الله فی الأیتام. این حساب یک یتیم معمولی است. اما خود پیغمبر چه فرمود؟ فرمود: أنا وکافل الیتیم کهاتین[اشاره به دو انگشت اشاره و وسطی]، باز خود او فرمود: أشدّ من یُتم الیتیم، آنچه که اشد است از یُتم هر یتیمی که پدر را از دست داده، یتیمی آن کسی است که انقطع عن إمام زمانه. این این نص کلام پیغمبر است. ایتام او الآن قتل عام میشوند، حوزهی علمیه چه باید بکند؟ آن خدمت ناچیزی که از ما میسر است فعلا، این است که روز شنبه این حوزه به احترام خون آن شهیدان در پاکستان، آن مظلومین در بحرین، تعطیل است و باید تمام حوزهی علمیه حال عزا به خود بگیرد. اگر فرزند ما بود حال ما چگونه بود؟ آن یتیمان بیپناه که هم پدر را از دست دادند، هم مادر را…خوشا به حال آن پدرها و مادرها. سلام ما را به تمام عزادارن پاکستان برسانید. اما مردها قطعا در آغوش امیرالمؤمنین اند، اما آن زنها در آغوش صدیقهی کبری اند، مصیبت برای آن اطفال بیپناه مانده از همه جا هستند. بعد از جنگ جهانی دوم، در پاریس، ملل متحد، جلسه تشکیل داد. حقوقدانان، متفکرین، سردمداران ممالک، اعلامیهی حقوق بشر را در سی بند تنظیم کردند. این اعلامیه منشور سازمان ملل متحد است، اما مواد قانون سی ماده است، هر مادهای بحثی دارد ولی آنچه که امروز لازم است ،این است که نص اعلامیه این است که تمام زعمای ملل و دول مکلف اند به اجرای این مواد، عدم تخطی از مواد این منشور. مادهی اول این است که تمام افراد بنی نوع انسان… – خوب اینها را دقت کنید، بعد ببینید در جهان چه میگذرد و در این آیین چه گذشت- اولین ماده این است که تمام افراد بنی نوع انسان همه آزاد متولد میشوند و تمامشان در حرمت و حقوق برابر اند، چه رئیس جمهور امریکا، چه آن زنی که در گوشهی فلان ده است در پاکستان، هم در حرمت، هم در حقوق برابر اند و همه باید با یکدیگر برادرانه زندگی کنند. این قانونی است که تمام رؤسای جمهور امریکا و اروپا به آن موظف اند و به آن متعهد اند، آیا آن رئیس جمهور اروپا و امریکا و ملکه انگلیس، در حرمت و حقوق، با آن کسانی که در ممالک مستعمرهی آنها در زیر دست حکّام و امرای حلقه به گوش آنها دست و پا میزنند و از ادنی حقوق انسانیت محروم اند، آیا این برابری است؟ آن درست است یا این؟ مادهی سوم این منشور این است که هر فردی بدون هیچ امتیازی، از هر ملتی، از هر امتی، در زندگی، باید زندگی کند، این یکی؛ باید آزاد باشد، این دو؛ باید از امنیت ملی و شخصی برخوردار باشد، این سه. آیا شیعیان پاکستان و بحرین در زیر دست عمّال شما امنیت دارند؟ آیا سازمان ملل متحد که خود را متعهد به کلمه کلمه این[منشور] میداند، عکس العملش در مقابل این قضایا چیست؟ این هم روی سخن با ملل متحد است. آنچه مهم است این است: در مرئی و منظر دنیا است که آنهایی که فرمانبر امریکا و اروپا هستند، یک خانواده! یک خانواده! تمام ثروت آن مملکت، قدرت آن مملکت، در اختیار او است. از آن طرف قانون بردگی را لغو میکنند، از آن طرف ملتها را بردهی اینها میکنند. به چه منطق، با چه منشور حقوق بشر، همان حکام در همان ملل متحد کرسی دارند؟ یکی نیست که از آن مردی که ادعا میکند دبیر سازمان ملل است، سؤال کند: این کرسی نشین که ثروت آن مملکت را این جور یک خانواده میگیرند و میخورند و در حساب آنها میلیاردها هست ولی یک عدهای سالها بی محاکمه در زندانها از تمام حقوق انسانی محروم اند؟! این است منشور جامعهی ملل؟ این وضع امروز دنیا است. مادهی دوم. بهتآور است این مطالب. مادهی دوم این است: در آنچه آزادیهای ثبت شده در این منشور است، تمام افراد بشر، بدون امتیاز رنگ، بدون امتیاز نژاد، بدون امتیاز مذهب، بدون امتیاز عقاید، چه عقاید دینی، چه عقاید سیاسی، بدون تمایز، همه، در همهی حقوق و در همهی آزادیها برابر اند و هیچ تمایزی بین احدی از افراد بشر از هر عقیدهای، از هر آیینی، از هر نژادی نباید باشد. این منشور. از آن طرف اسلحه، پولها فرستاده میشود که زنها بچهها حتما باید کشته بشوند. این است؟ این وضع ملل متحد است؟ آبرو با این بیان برای جامعهی ملل متحد باقی نخواهد ماند ولو آبرو به باد رفته است. از یک طرف زیر دست دبیر کل، این منشور است، از یک طرف چند نفر حق وتو دارند!!! هر دو تا زیر دست یک نفر است! آن کسی هم که اسلحه میفرستد ،میلیونها دلار برای آدمکشها می فرستد، همان کس همان جا کرسی دارد، منشور هم در دست او هست! آن کسی هم که مردمش آن جور کشته میشوند، آن هم یک طرف است، هر دو تا این سی ماده را دارند. این است عدم تمایز. آنچه بهتآور است، این است که نوشته : اول بار در عالم در دنیا برای حقوق بشر این مجموعه در پاریس تدوین شده. بیشرمی این است. اول بار این شده. این هم اثرش. اما هزار و چندی سال قبل از تدوین این منشور، یکنفر پیدا شد، شاهنشاهی ایران، تمام دارایی و ثروت جهان در دستش بود اما وقت افطار به نان جو و نمک افطار میکرد لعل بالحجاز او الیمامة من لا طمع له بالقرص، برای این که مبادا سفرهی یکنفر در حجاز و در یمامه از سفرهی او رنگین تر باشد. این است عدم تمایز یا این؟ به باد دادی حقوق بشر را. او احیا کرد حقوق بشر را. دنیا در قبضهاش بود سبط پیغمبر را طلب کرد، سه دینار به سبط اکبر پیغمبر خاتم داد. یک حبشی سیاه رنگ را هم از آن طرف صدا کرد، سه دینار هم به دست او داد. این است حقوق بشر یا این که تو ملل متحد آوردی؟ حقوق بشر این است که خودش با خدمتگزارش آمد میان بازار، آن وقتی که شاهنشاهی ایران در قبضهی او بود، رفت کنار دکان بزازی، یک پیراهن کرباس خرید به چهار درهم، یک پیراهن کرباس به دو درهم. آن پیراهن چهار درهمی را داد به خدمتکارش؛ آن پیراهن دو درهمی را خودش پوشید. خدمتگزار گفت: تو امیرالمؤمنینی، آن پیراهن را تو بردار. فرمود: تو جوانی، عمری برای تو گذشته مراعات حال تو اولی است. این است حقوق بشر یا این؟ ای مظلوم عالم. مجری، محیی حقوق بشر در دنیا آن رادمردی است که قدم میزد، نگاه کرد: دید یک پیرمرد گدایی میکند، تا گدا را دید، فرمود: مگر در مملکتی که من حاکم آن هستم، گدا باید وجود داشته باشد؟ دست اندرکارها معذرت خواستند. گفتند: یا امیر المؤمنین! این گدا نصرانی است. تا این کلمه را شنید برآشفت، فرمود: در مملکتی که من حاکم آن هستم، از این نصرانی در جوانی استفاده کردید، در پیری ولش کردید. همان جا قدم برنداشت تا اسم پیرمرد نصرانی را در دفتر بیت المال با اسم خود فرزندش نوشت. این است حقوق بشر یا آن؟ ختم کلام. حقوق بشر این قتلها است، این شکنجهها است، این نالهی یتیمان است در پاکستان و غیر پاکستان، یا حقوق بشر آنجاست که شنید خلخال از پای یک دختر یهودیه کشیده شده، گفت: اگر کسی آرزوی مردن کند جا دارد. آروزی مرگ میکند که چرا در زیر بیرق حکومت او خلخالی از پای یک دختر یهودیه کشیده شده. این است حقوق بشر یا آن؟ افسوس که اول المظلومین شناخته نشد. قیامت انسانیت، وجود او است. آن روزی … آن روزی که دنیا در قبضهی قدرت او بود و ذخائر عالم، قافلههای شتر در بیت المال او خالی میشد خودش آبکشی میکرد. از راه آبکشی آنچه در میآورد قوتی برمیداشت، بعد مازاد را، یک قسمت را شب، یک قسمت را روز، یک قسمت را آشکار، یک قسمت را پنهان انفاق میکرد تا این آیه عملی بشود: الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَةً. این است حقوق بشر یا آن ؟ |
اهل بیت چه کسانی است؟
برای دیدن اندازه بزرگ تصویر اینجا کلیک کنید
أم سلمة رضی الله عنها می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خانه او بود که فاطمة سلام الله علیها با ظرفی از طعام به نزدش آمد پس پیامبر به او فرمود: شوهر و دو پسرت را نیز فرا بخوان. پس علی و حسن و حسین {علیهم السلام} نیز آمدند و بر او وارد شده و بهمراه او از طعام خوردند در حالیکه پیامبر بر بسترش بود و در زیرش کساء (عبای) خیبری پهن شده بود. أم سلمة می گوید : من در حال نماز خواندن در حجره بودم که خداوند این آیه را نازل فرمود: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرهکم تطهیرا پس پیامبر گوشه کساء را گرفت و آنها را پوشانید و دستش را بیرون آورد و بسوی آسمان دراز کرد و گفت: خداوندا اینان اهل بیت منند و خاصه و مخصوص من هستند. پس ناپاکی ها را از آنان بزدای آنان را به نیکی پاک گردان .خداوندا اینان اهل بیت منند و خاصه و مخصوص من هستند. پس ناپاکی ها را از آنان بزدای آنان را به نیکی پاک گردان .
أم سلمة می گوید: من سرم را داخل خانه بردم و گفتم : آیا من هم با شما هستم ای رسول خدا؟
فرمود: تو عاقبت به خیری. تو عاقبت به خیری(یعنی تو بااینکه از صالحات هستی ولی در زمره اهل بیتی که مشمول آیه هستند نمی باشی).
منبع اهل سنت : المسند احمدبن حنبل / صفحه ۲۴۴ / جزء ثامن عشر