دوستان عزیز لطفا تا پایان شعر همراه شاعر باشید
حال یوسف
روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام
بس که خود را در دل آیینه غمگین دیده ام
مو سپیدم موسپیدم مو سپید
گرگ پالان دیده هستم، برف سنگین دیده ام
آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند
یادم آمد، من تو را روز نخستین دیده ام
بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود
ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام.
آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد
حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟
تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی
مثل همه خَم شد جلوی پای تو ساقی
دل بست به آن حالت گیرای تو ساقی
شد مثل نبی غرق تماشای تو ساقی
الیوم چه کردی که خرابت شده احمد
اکملت لکم گفته و راحت شده احمد
این سلسله عشق به موی تو رسیده
سیب دل عشاق به جوی تو رسیده
دین، چیزی کم داشت و فاصلهاش تا کامل شدن، علی علیهالسلام بود...
بازوی علی علیهالسلام را گرفت و بالا برد. آسمان، همپای او قد کشید. سروها، خودشان را بالا کشیدند.
نسیم، در گوش آسمان زمزمه میکرد:
«هر کس من پیشوای اویم، علی علیهالسلام پیشوای اوست...»
.
.
.
سلام الله علیکم و رضوانه
عیدولایت مولانا و مقتدانا و أبانا امیرالمؤمنین علیه السلام بر شما شادباش و تهنیت باد
برادر
به وبلاگ ارزشی و معنوی شما لینک دادیم
لطفا وبلاگ ما را با عنوان: فاطمیّات لینک بفرمایید
انشاءالله نوشته های شما در جهت دفاع از مظلومیت خاندان عصمت و طهارت بیش از اینها باشه که در محشر شرمنده نشیم که توانایی داشتیم و کاری انجام ندادیم...
[گل][گل][گل][گل][گل]